کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احراس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احراس
لغتنامه دهخدا
احراس . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حارس .
-
احراس
لغتنامه دهخدا
احراس . [ اِ ] (ع مص ) احراس بمکانی ؛ مقیم بودن بجائی . روزگاری در آن مقیم شدن . روزگاری بجائی مقام کردن . (تاج المصادر).
-
واژههای همآوا
-
احراث
لغتنامه دهخدا
احراث . [ اِ ] (ع مص ) احراث دابة؛ لاغر کردن ستور از بسیار راندن بسواری . (منتهی الارب ). لاغر کردن ستور از راندن بسیار. (زوزنی ).
-
احراص
لغتنامه دهخدا
احراص . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است مذکور در شعر. و آن رااحراض و اخراص هم روایت کرده اند. (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
حارس
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) پاسدار، پاسبان . ج . حراس ، احراس .
-
محرس
لغتنامه دهخدا
محرس . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احراس . مقیم شونده در جایی روزگاری . (آنندراج ). آنکه روزگاری در جائی مقیم شود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
حرس
لغتنامه دهخدا
حرس . [ ح َ ] (ع اِ) روزگار. دهر. (منتهی الارب ). زمانه . زمانه ٔ دراز. ج ، اَحْرُس . اَحراس . (مهذب الاسماء) : هر دو را ضم کن و خطی بفرست تا برآسایم از گرانی حرس .سوزنی .
-
حارس
لغتنامه دهخدا
حارس . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَرس و حِراسَة. نگهدارنده . نگهدار. نگاهبان . نگهبان . (دهار). رقیب . حافظ. پاسبان . (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ). پاس دارنده : ج ،حَرَس ، اَحراس ، حُرّاس ، حُرّس . حَرسه َ : قصر بلقیس دهر بین که پری حارس بام و بالک...