کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احدب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احدب
/'ahdab/
معنی
ویژگی کسی که سینهاش فرورفته و پشتش برآمده است؛ گوژپشت: ◻︎ بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشتِ مردمِ احدب (فرخی: ۱۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احدب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ahdab ویژگی کسی که سینهاش فرورفته و پشتش برآمده است؛ گوژپشت: ◻︎ بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشتِ مردمِ احدب (فرخی: ۱۴).
-
احدب
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گوژپشت . کسی که پشتش قوز و برآمدگی داشته باشد. 2 - شمشیر کج .
-
احدب
لغتنامه دهخدا
احدب . [ اَ دَ ] (اِخ ) عالمی ریاضی و او راست : کامل فی الحساب .
-
احدب
لغتنامه دهخدا
احدب . [ اَ دَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی فزاره و گفته اند کوهی است به مکه و بعضی گفته اند دو کوه است و هر یکی را نام احدب است . (مراصد).
-
احدب
لغتنامه دهخدا
احدب . [ اَ دَ ] (ع اِ) از اعلام سگ و اسب است در عربی .
-
احدب
لغتنامه دهخدا
احدب . [اَ دَ ] (ع ص ، اِ) کج پشت . (زوزنی ). کوژ. (تفلیسی ). مرد کوژپشت . (منتهی الارب ). کُنج . (برهان ). آنکه سینه اش فروشده و پشتش برآمده باشد. ضد اَقعس : بس مبارز که زیر گرز تو کردپشت چون پشت مردم احدب . فرخی .امید خدمت آن خواجه پشت راست کندبر آ...
-
احدب
دیکشنری عربی به فارسی
کوهان دار , گوژپشت
-
واژههای مشابه
-
احدب مزور
لغتنامه دهخدا
احدب مزور. [ اَ دَ ب ِ م ُ زَوْ وِ ] (اِخ ) مردی بود که خط هر کس چنان تقلید کردی که صاحب خط نیز تمیز نتوانستی . وفات او به سال 370 هَ . ق . بوده است .
-
واژههای همآوا
-
اهدب
لغتنامه دهخدا
اهدب . [ اَ دَ ] (ع ص ) مرد بسیارمژه و درازمژه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤنث آن ، هدباء. (منتهی الارب ). درازمژگان . (وطواط). درازمژگان . مؤنث آن ، هدباء. ج ، هدب . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). درازمژه . درازمژگان . (بحر الجواهر).
-
جستوجو در متن
-
کوهان دار
دیکشنری فارسی به عربی
احدب
-
گوژپشت
دیکشنری فارسی به عربی
احدب
-
حدب
لغتنامه دهخدا
حدب . [ ح ُ ] (ع ص ) ج ِ احدب . ج ِ حدباء. (منتهی الارب ).