کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احداث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احداث
/'ahdās/
معنی
= حدث
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ایجاد، پیدایش، تاسیس، خلق، ساخت، ساختن
برابر فارسی
ساخت، پدید آوردن
فعل
بن گذشته: احداث کرد
بن حال: احداث کن
دیکشنری
construction, erection
-
جستوجوی دقیق
-
احداث
واژگان مترادف و متضاد
ایجاد، پیدایش، تاسیس، خلق، ساخت، ساختن
-
احداث
فرهنگ واژههای سره
ساخت، پدید آوردن
-
احداث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حَدَث] [قدیمی] 'ahdās = حدث
-
احداث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehdās ۱. تٲسیس کردن؛ ساختن.۲. [قدیمی] چیز تازه به وجود آوردن.
-
احداث
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ. ص .) جِ حدث . 1 - نوها، تازه ها، هر چیز تازه و نو پدید آمده . 2 - جوانان . 3 - نوعی حقوق دیوانی (در عهد صفویه ). ؛ ~ اربعه : حدث های چهارگانه : قتل ، ازالة بکارت ، شکستن دندان و کور کردن . ~ دهر: بلاهای روزگار، پیشامدهای دوران . ...
-
احداث
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص م .)چیزی نو به وجود آوردن ، ساختن و برقرار کردن .
-
احداث
لغتنامه دهخدا
احداث . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر و پیدا کردن . || زنا کردن . || شکستن وضو. || صیقلی کردن شمشیر را. (منتهی الارب ). آهن بزدودن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || نو ایجاد کردن . (منتهی الارب ). نو کردن .(زوزنی ). نو پیدا کردن . (مؤید الفضلاء). || حَدَث کردن . (...
-
احداث
لغتنامه دهخدا
احداث . [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَدَث . جوانان . نوجوانان : مجالسة الأحداث مفسدة الدین . (امیرالمؤمنین علی علیه السلام ). و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند. (کلیله و دمنه ). که از احداث فقهای حضرت و افراد علمای دولت بمزیت هنر و مزید خرد مس...
-
احداث
دیکشنری فارسی به عربی
تاليف , تشکيل , مقدمة
-
واژههای مشابه
-
احداث الدهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹احداث دهر› [قدیمی] 'ahdāsod[d]ahr مصائب روزگار؛ سختیهای زمانه.
-
formation level, final grade, grade level
تراز احداث
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری ـ جادهای] سطحی بر روی بستر و لایۀ تحکیم که لایههای مختلف راه بر روی آن ساخته میشود
-
احداث جنگل
دیکشنری فارسی به عربی
علم الغابات
-
احداث نمود
دیکشنری فارسی به عربی
أحدَثَ