کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احداب
معنی
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گوژپشت گردانیدن . 2 - مهربانی کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احداب
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گوژپشت گردانیدن . 2 - مهربانی کردن .
-
احداب
لغتنامه دهخدا
احداب . [ اِ ] (ع مص ) مهربان گردانیدن : احدب علیه . || گوژپشت گردانیدن : اَحدَبه اﷲ.
-
واژههای همآوا
-
اهداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هُدب] [قدیمی] 'ahdāb مژهها.
-
اهداب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ هُدب . 1 - مژه های چشم . 2 - برگ های نازک و باریک . 3 - ریشة باریک جامه .
-
اهداب
لغتنامه دهخدا
اهداب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَدَب . || ج ِ هُدب و هُدُب . (ناظم الاطباء). رجوع به کلمات مذکور شود.
-
اهداب
لغتنامه دهخدا
اهداب . [ اِ ] (ع مص ) دراز وفروهشته شاخ گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز گردیدن و فروهشته شاخ گردیدن . (ناظم الاطباء).