کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احجال
لغتنامه دهخدا
احجال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَجل و حِجل .
-
احجال
لغتنامه دهخدا
احجال . [ اِ ] (ع مص ) احجال بعیر؛ برداشتن بند ازدست چپ شتر و بر دست راست وی نهادن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اهجال
لغتنامه دهخدا
اهجال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَجل . زمین همواریست میان کوه یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هِجال . هَجَلات . هجول . (منتهی الارب ). و رجوع به هجل شود.
-
اهجال
لغتنامه دهخدا
اهجال . [ اِ ] (ع مص ) مهمل و بی شبان گذاشتن شتر را. || فراخ کردن بچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). واسع کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || ضایع نمودن مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضایع ساختن مال . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح ِ ] (ع اِ) سپیدی . ج ، احجال . (منتهی الارب ). || بندی که بر پای نهند.پابرنجن . (منتهی الارب ). بند. پای بند که بر پا می نهند. خلخال . (ناظم الاطباء). پاورنجن . حَجل . ج ، حجول .
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح ِ ج ِ / ح ِ ج ِل ل ] (ع اِ) بند. پای بند که بر پای نهند. (ناظم الاطباء). پای برنجن . خلخال . (منتهی الارب ). ج ، احجال و حجول .
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح َ ] (ع مص ) جهجهان رفتن زاغ . برجستن و رفتن به یک پای . (منتهی الارب ). || حجل المقید؛ بلند کردن پای را و درنگی نمودن در رفتن آن قید کرده شده . (ناظم الاطباء). بدیر نهادن پای برداشته را در رفتن . (از منتهی الارب ). || حجل کودک ؛ خرامیدن او؛...