کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احثاث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احثاث
لغتنامه دهخدا
احثاث . [ اِ ] (ع مص ) برافژولیدن بر. برانگیختن بر.
-
واژههای همآوا
-
احساس
واژگان مترادف و متضاد
۱. عاطفه ۲. حس، درک، دریافتن
-
احساس
فرهنگ واژههای سره
سهش، شور، دریافت، برداشت
-
احساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehsās ۱. دریافت؛ درک.۲. (روانشناسی) حس کردن چیزی بهوسیلۀ یکی از حواس پنجگانه.۳. (اسم) عاطفه؛ ذوق.
-
احساس
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دریافتن ، درک کردن . 2 - درک چیزی با یکی از حواس .
-
احساس
لغتنامه دهخدا
احساس . [ اِ ] (ع مص ) دریافت . درک کردن . دریافتن . (منتهی الارب ). دیدن و یافتن . (المصادربیهقی ). || دانستن . آگاه شدن . (منتهی الارب ). || دیدن . (زوزنی ). || احساس ،درک چیزی است با یکی از حواس . اگر احساس با حس ظاهری باشد آن را مشاهدات گویند و ا...
-
احصاص
لغتنامه دهخدا
احصاص . [ اِ ] (ع مص ) بهره ٔ کسی را دادن . (منتهی الارب ). بخش کسی را دادن . حصه ٔ کسی فرادادن . (تاج المصادر). نصیب کسی دادن . || معزول کردن کسی را از کار. (منتهی الارب ). عزل کردن کسی را از کاری .
-
احساس
واژهنامه آزاد
اصطلاحاً عاطفۀ قلبی.
-
احساس
واژهنامه آزاد
در لغت، به معنی دریافتن، آگاه شدن و درک چیزی با یکی از حواس است و در روان شناسی، بازتاب ذهنی تأثیرات مادی (فیزیکی) است که شالودۀ همۀ ادراکات است.
-
جستوجو در متن
-
برافژولیدن
لغتنامه دهخدا
برافژولیدن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) بحرکت آوردن . (از ناظم الاطباء). تحریک . بعث . (تاج المصادر). برانگیختن بجنگ . (آنندراج ). برآغالیدن . ورغلانیدن . حث . (تفلیسی ). تحریض . احتثاث . (تاج المصادر). تحضیض . احثاث . استحثاث . (یادداشت مؤلف ). تحریش...
-
افژولیدن
لغتنامه دهخدا
افژولیدن .[ اَ دَ ] (مص ) برانگیختن . (ناظم الاطباء) (آنندراج )(شرفنامه ٔ منیری ) (میرزا ابراهیم ). || برانگیختن بجنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مؤید) (مجمع الفرس ). برانگیختن بر شر؛ حَث ّ. حض . نزو. (یادداشت دهخدا). || بر سر کار آوردن . ...