کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احتناک
لغتنامه دهخدا
احتناک .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتناک فرَس ؛ لبیشه کردن اسب . (منتهی الارب ). لگام کردن . || احتناک ِ سن ّ کسی را؛ او را استوارخرد کردن تجربه ها و آزمایش ها. (منتهی الارب ). || استوار شدن بخرد و آزموده شدن . || آزمودن . || احتناک بر؛ مستولی شدن به . غالب...
-
جستوجو در متن
-
محتنک
لغتنامه دهخدا
محتنک . [م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتناک . لبیشه کننده اسب را. (از منتهی الارب ). || مرد استوارخرد به تجربه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد مجرب و آزموده . || فاتح و غالب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مستولی شونده بر کسی . (آنن...
-
لویشه
لغتنامه دهخدا
لویشه . [ ل َ وی ش َ / ش ِ ] (اِ) لبیشه . لبیش . لبیشن .لویشن . لویش . لباشه . لواشه . لباچه . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود. زیار. (مهذب الاسماء).چوبی رسنی در آن بسته که بر لب ستوران بندند تا نگزند به دندان : یکیت روی ببینم چنانکه خری...
-
مخلب
لغتنامه دهخدا
مخلب . [ م ِ ل َ ] (ع اِ) داس بی دندانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مقدمة الادب زمخشری ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چنگال جوارح دد باشد یا مرغ یا به معنی چنگال مرغان جوارح است و چنگال غیر جوارح را ظفرگویند. ج ، مخالب . (منتهی الارب ) (آ...
-
آزمودن
لغتنامه دهخدا
آزمودن . [ زْ / زِ دَ ] (مص ) تجربت . تجربه . امتحان . اختبار. (زوزنی ). ابتلا. تجریب . (دهار). آزمایش کردن . تدریب . بلاء. (ادیب نطنزی ). بلا. بلو. ابلا. تجریس .بور. ابتیار. احتناک . سنجیدن . خبرت . (دهار). سبر. فتنه . افتتان . وارسی کردن . تمحیص . ...
-
چنگال
لغتنامه دهخدا
چنگال . [ چ َ ] (اِ) (از: چنگ + آل ، پسوند) پنجه ٔ مردم . پنجه ٔ دست . (برهان ) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).دست . مشت . پنجه ٔ آدمی چون کمی خم کنند : چو دیوان بدیدند کوپال اوی بدرید دلشان ز چنگا...