کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتطاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احتطاب
لغتنامه دهخدا
احتطاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتطاب مطر؛ برکندن باران بیخهای درخت را. || حَطْب . هیمه اندوختن . جمع الحطب . (تاج المصادر). هیمه جمع کردن یا هیزم کشیدن برای کسی . (منتهی الارب ). || هیزم ریزه ها خوردن . (در قاموس : رعی دِق َّالحطب ) . || هیزم اندوختن ....
-
جستوجو در متن
-
محتطب
لغتنامه دهخدا
محتطب . [ م ُ ت َ طَ ] (ع اِ) اسم مکان از احتطاب . انبار هیزم و جایی که در آن هیزم جمع میکنند. (ناظم الاطباء). هیزم دان . (مهذب الاسماء).
-
محتطب
لغتنامه دهخدا
محتطب .[ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتطاب . هیمه جمعکننده . (آنندراج ). گردآورنده ٔ هیزم . (ناظم الاطباء). هیمه اندوز. || هیزم ریزه ها خورنده . (آنندراج ). شتری که خار خشک شاخ درخت خورد. (ناظم الاطباء).
-
حطب
لغتنامه دهخدا
حطب . [ ح َ ] (ع مص ) هیمه گردکردن . (منتهی الارب ). هیزم جمع کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). هیمه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). هیزم کشی کردن . (دهار). احتطاب . حَطَب َ فلاناً؛ هیمه برای او آورد یا هیمه برای او فراهم آورد. (منتهی الارب ). هیمه آوردن ...