کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتضار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احتضار
/'ehtezār/
معنی
۱. حالت انسان رو به مرگ؛ جان از بدن رفتن.
۲. [مجاز] نهایت و نابودی چیز: رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جانکندن، نزع
۲. حضور
۳. شهرنشینی
برابر فارسی
مرگ
دیکشنری
agony
-
جستوجوی دقیق
-
احتضار
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانکندن، نزع ۲. حضور ۳. شهرنشینی
-
احتضار
فرهنگ واژههای سره
مرگ
-
احتضار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehtezār ۱. حالت انسان رو به مرگ؛ جان از بدن رفتن.۲. [مجاز] نهایت و نابودی چیز: رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود.
-
احتضار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - حاضر شدن . 2 - فرا رسیدن هنگام مرگ . 3 - جان کندن . 4 - شهری شدن ، از سفر یا بیابان به شهر آمدن .
-
احتضار
لغتنامه دهخدا
احتضار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حضور. (زوزنی ). حاضر شدن . (منتهی الارب ). || حاضر شدن مرگ . (منتهی الارب ). || شهری شدن مردم . || دویدن فیل . || دویدن اسب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || از سفر بحضر آمدن . || آفت به شیر خوردنی رسیدن .- حال احتضار ؛ حا...
-
واژههای مشابه
-
حالت احتضار
لهجه و گویش تهرانی
درحال مرگ و جان کندن
-
واژههای همآوا
-
احتذار
فرهنگ واژههای سره
پرهیز، پرهیز کزدن
-
احتذار
لغتنامه دهخدا
احتذار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن .
-
احتظار
لغتنامه دهخدا
احتظار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حظیره ساختن . (منتهی الارب ). حظیره کردن .
-
جستوجو در متن
-
جون به لب
لهجه و گویش تهرانی
درحال احتضار
-
نزع
واژگان مترادف و متضاد
احتضار، جانکندن، جدایی، رحلت
-
جانکندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. احتضار، نزع ۲. رنجکشیدن