کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احتشام
/'ehtešām/
معنی
۱. شکوه؛ جلال.
۲. [قدیمی] شرمگین شدن.
۳. [قدیمی] صاحب خدم و حشم شدن؛ حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن.
۴. [قدیمی] شرم داشتن؛ حیا کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بزرگی، جلال، حشمت، شکوه، شوکت، فره، مجد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احتشام
واژگان مترادف و متضاد
بزرگی، جلال، حشمت، شکوه، شوکت، فره، مجد
-
احتشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtešām ۱. شکوه؛ جلال.۲. [قدیمی] شرمگین شدن.۳. [قدیمی] صاحب خدم و حشم شدن؛ حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن.۴. [قدیمی] شرم داشتن؛ حیا کردن.
-
احتشام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) حشمت و بزرگی یافتن . 2 - (اِ.) جاه و جلال .
-
احتشام
لغتنامه دهخدا
احتشام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتشام از؛ شرم داشتن از. بشکوهیدن از. استحیاء. (زمخشری ). || بخشم آوردن . (منتهی الارب ). || از کسی حشمت داشتن . (زوزنی ). حشمت داشتن از کسی . (تاج المصادر). || خداوند خدم و حشم شدن ببزرگی . خداوند خادمان و فوج (؟) بودن . ...
-
واژههای مشابه
-
فلک احتشام
لغتنامه دهخدا
فلک احتشام . [ ف َ ل َ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه قدرت و جلال و شکوه او چون فلک باشد. بلندمرتبه : فلک احتشام و معالی پناه جهان کرم میر فیروزشاه .؟ (از حبیب السیر).
-
فخر و اِحتشام
فرهنگ گنجواژه
شکوه.
-
واژههای همآوا
-
اهتشام
لغتنامه دهخدا
اهتشام . [ اِ ت ِ ] (ع مص )بجمله ٔ کف دست دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به همه ٔ کف دست دوشیدن . (ناظم الاطباء). || همه ٔ شیر پستان دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوشیدن همه شیر پستان را. (ناظم الاطباء). || خوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آن...
-
جستوجو در متن
-
کلانی
واژگان مترادف و متضاد
احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری
-
جاهوجلال
واژگان مترادف و متضاد
احتشام، تشخص، تعین، جلال، حشمت، شکوه، فر
-
اختثاث
لغتنامه دهخدا
اختثاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شرم داشتن . احتشام .
-
فره
واژگان مترادف و متضاد
ابهت، احتشام، جلال، جلالت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت، فر
-
مجد
واژگان مترادف و متضاد
احتشام، بزرگی، جاه، جلال، حشمت، عزت، عظمت، شرف، برتری