کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتراما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احتراما
برابر فارسی
با بزرگداشت، ارجنمدانه، با سنایش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
احتراما
فرهنگ واژههای سره
با بزرگداشت، ارجنمدانه، با سنایش
-
احتراما
واژهنامه آزاد
ضمن احترام.
-
احتراما
واژهنامه آزاد
ارجمندانه. "احتراما به استحضار می رساند" به پارسی می شود "ارجمندانه به آگاهی می رساند".
-
واژههای مشابه
-
احتراماً
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ مَ نْ) [ ع . ] (ق .) از روی احترام و بزرگداشت .
-
واژههای همآوا
-
احتراماً
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ مَ نْ) [ ع . ] (ق .) از روی احترام و بزرگداشت .
-
جستوجو در متن
-
عالی جناب
لغتنامه دهخدا
عالی جناب . [ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) لقبی است احتراماً که وزیران و بزرگان را بدان خطاب کنند.
-
سایه دست
لغتنامه دهخدا
سایه دست . [ ی َ / ی ِ دَ ] (اِ مرکب ) احتراماً. توصیه ٔ کتبی . سفارش کتبی در حق کسی : یک سایه دستی مرحمت فرمائید.
-
ارجمندانه
واژهنامه آزاد
احتراماً، محترمانه، با احترام، با ارج و احترام؛ واژه ای است که در ابتدای مکاتبات رسمی برای ادای احترام به مخاطب به کار می رود.
-
موسیو
لغتنامه دهخدا
موسیو. [ م ُ ی ُ ] (فرانسوی ،اِ) مسیو. آقا. و این لفظ را تعظیماً و احتراماً ماقبل نام کسی آرند. (از آنندراج ). و رجوع به مسیو شود. || در تداول عوام مطلق فرنگی و نیز ارامنه و آسوریان را گویند.
-
دوزبر
لغتنامه دهخدا
دوزبر. [ دُ زَ / زِب َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نحو) نصب در نحو و صورت آن در بالای حروف این است «"» و تلفظ آن [ اَن ْ ] مانند: کتاباً، حساباً، زیداً، صبراً. (یادداشت مؤلف ). || تنوین نصب ایرانی است و معنی مخصوص دارد وبیشتر افاده ٔ حال کند؛ یعنی قید حالت...
-
شما
لغتنامه دهخدا
شما. [ ش ُ ] (ضمیر) ضمیر جمع مخاطب . ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع. انتم . کم . انتن . (یادداشت مؤلف ) : کدام است مرد از شما نام خواه که آید پدید از میان سپاه . فردوسی .دل خرابی می کند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان من و جان شما. حافظ.ای صبا با...
-
ن
لغتنامه دهخدا
ن . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (برهان ، در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ) و از حروف شمسیه و از حروف یرملون و از حروف زلاقه است . (ا...