کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احتجاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احتجاج
/'ehtejāj/
معنی
۱. دلیل آوردن.
۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث؛ جدال.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: احتجاج کرد
بن حال: احتجاج کن
دیکشنری
contention, dialectic
-
جستوجوی دقیق
-
احتجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtejāj ۱. دلیل آوردن.۲. [قدیمی، مجاز] جروبحث؛ جدال.
-
احتجاج
فرهنگ فارسی معین
( اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) دلیل و برهان آوردن .
-
احتجاج
لغتنامه دهخدا
احتجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حجت آوردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). دلیل آوردن .- احتجاج کردن ؛ حجت آوردن . استدلال کردن . اقامه ٔ دلیل .- || خصومت کردن . || احتجاج بدلیل ؛ نزد بلغاء آن است که شاعر صفتی یا مقدمه ای ادّعائیّه ایراد کند، بعد آن را ببراهین...
-
احتجاج
دیکشنری عربی به فارسی
اعتراض , پروتست , واخواست رسمي , شکايت , واخواست کردن , اعتراض کردن
-
احتجاج
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِجاجٌ
-
واژههای مشابه
-
اِحْتِجاجٌ
دیکشنری عربی به فارسی
واخواست , اعتراض , بهانه گيري , ادّعا , احتجاج
-
اِحْتِجاجٌ جَماعي
دیکشنری عربی به فارسی
اعتراض گروهي , اعتراض دسته جمعي
-
اِحْتِجاجٌ رَسْمي
دیکشنری عربی به فارسی
اعتراض رسمي
-
اِحْتِجاجٌ يشيرُ إلي
دیکشنری عربی به فارسی
اعتراضي مبني بر , اعتراض حاکي از (نشانگر)
-
واژههای همآوا
-
اهتجاج
لغتنامه دهخدا
اهتجاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستیهیدن در چیزی و تمادی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اعتراض
دیکشنری فارسی به عربی
احتجاج ، اِحْتِجاجٌ ، الإحتجاج
-
پروتست
دیکشنری فارسی به عربی
احتجاج