کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احاطه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
احاطه
/'ehāte/
معنی
۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن.
۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبحر، تسلط، مهارت، وقوف
۲. محاصره
برابر فارسی
گرد برآمدن، فراگرفتن
فعل
بن گذشته: احاطه کرد
بن حال: احاطه کن
دیکشنری
command, inclusion
-
جستوجوی دقیق
-
احاطه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبحر، تسلط، مهارت، وقوف ۲. محاصره
-
احاطه
فرهنگ واژههای سره
گرد برآمدن، فراگرفتن
-
احاطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: احاطَة] 'ehāte ۱. گرداگرد چیزی را گرفتن؛ دور چیزی را گرفتن.۲. [مجاز] در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن.
-
احاطه
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . احاطة ] (مص م .) 1 - گرداگرد چیزی را گرفتن . 2 - فهمیدن و فراگرفتن به طور کامل و تمام .
-
احاطه
دیکشنری فارسی به عربی
بيئة , حصار , محيط
-
واژههای مشابه
-
احاطة
لغتنامه دهخدا
احاطة. [ اِ طَ ] (ع مص ) اِحاطت . گرد چیزی درآمدن . (تاج المصادر). گرد چیزی برآمدن . (زوزنی ). گرد چیزی گرفتن . فروگرفتن . تأثف . فرازگرفتن چیزی را. (صراح ) : و ثمره ٔ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. (تاریخ بیهقی ). از احاطت ...
-
إِحَاطَة
دیکشنری عربی به فارسی
در بر گرفتن , محاصره کردن , احاطه کردن , شامل شدن , …يافتن , علم , آگاهي , اطلاع
-
احاطه کردن
فرهنگ واژههای سره
گرداندن
-
احاطه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احط , اهجم , تنورة , جرم سماوي , حاشية , حلقة , خوزق , دائرة , زنار , سياج , صندوق , طوق , ظرف , مجال , وتد ، إِحَاطَة
-
احاطه کرده
دیکشنری فارسی به عربی
اربط
-
احاطه شدن
دیکشنری فارسی به عربی
محيط
-
أَحاطَهُ عِلْماً بِـ
دیکشنری عربی به فارسی
خبر دادبه او از , اطلاع داد به او از , مطلع کرد او را از , آگاه کرد او را از , را به اطلاع او رساند
-
را احاطه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحاطَ بـ ، أحاقَ بـ
-
احاطه پیدا کرد به
دیکشنری فارسی به عربی
أحاطَ بـ