کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجیل
لغتنامه دهخدا
اجیل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) آنکه پس ماند. آنکه درنگ کند. پس ماننده . درنگ کننده . (منتهی الارب ). مقابل عجول . || آب فراهم شده در کولاب . (منتهی الارب ). || گل و لای که جمع کرده میشود گرداگرد درخت خرما. (منتهی الارب ). ج ، اُجل .
-
اجیل
لغتنامه دهخدا
اجیل . [ اُ ج َ ] (اِخ ) پدر عمر و عثمان و این هر دو برادر محدّث بوده اند. (منتهی الارب ).
-
اجیل
لغتنامه دهخدا
اجیل . [ اُ ج َ ] (اِخ ) پدر ناعم تابعی مولای ام ّ سلمه . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
آجیل
واژگان مترادف و متضاد
تنقلات، خشکبار، شبچره
-
آجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājil مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو، و تخم هندوانۀ تفتداده.
-
آجیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) میوه خشک مرکب از پسته ، بادام ، فندق ، تخمه و مانند آن . ؛ ~ مشکل گشا آجیلی مرکب از هفت جزء (پسته ، فندق ، مغز بادام ، نخودچی ، کشمش ، خرماخارک ، توت خشکه ) که برای رفع مشکل نذر کنند و بخرند و میان هفت نفر متدین تقسیم کنند.
-
آجیل
لغتنامه دهخدا
آجیل . (اِ) خشک میوه . مجموع پسته ، بادام ، نخود، فندق ، تخمه ٔ کدو و تخمه ٔ هندوانه ٔ تف داده و نمک زده یا آچارده . || نقل ، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه .- آجیل مشکل گشا ؛ خشک میوه ها باشد که زنان بنذر...
-
آجیل خوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājilxori ظرفی که در آن آجیل بریزند.
-
آجیل فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ājilforuš فروشندۀ آجیل؛ کسی که آجیل درست میکند یا آجیل میفروشد.
-
آل آجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلوآجیل› 'āl[']ājil ۱. انواع آجیل.۲. دانههای خوردنی.
-
آجیل خوری
لغتنامه دهخدا
آجیل خوری .[ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن آجیل کنند.
-
آجیل فروش
لغتنامه دهخدا
آجیل فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) بایع و فروشنده ٔ آجیل .
-
آجیل فروشی
لغتنامه دهخدا
آجیل فروشی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) شغل آجیل فروش . || (اِ مرکب ) دکان آجیل فروش .
-
آل آجیل
لغتنامه دهخدا
آل آجیل . (اِ مرکب ، از اتباع ) آل و آجیل . آجیل و جز آن . توسعاً، سود. فائده .