کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اجیاد
/'ajyād/
معنی
= جید
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جید] [قدیمی] 'ajyād = جید
-
اجیاد
لغتنامه دهخدا
اجیاد. [ اَج ْ ] (اِخ ) کوهی است در مکه و جیاد (بدون همزه ) نیز خوانده شده و آن دو محلت است : اجیاد کبیر و اجیاد صغیر. (مراصد) : فیقال انه [ رسول اﷲ (ص ) ] اول ما رأی جبریل علیه السلام باجیاد فصرخ به :یا محمد. یا محمد! (امتاع الاسماع مقریزی ج 1 ص 12...
-
اجیاد
لغتنامه دهخدا
اجیاد. [ اَج ْ ] (اِخ ) نام گوسپندی . (منتهی الارب ).
-
اجیاد
لغتنامه دهخدا
اجیاد. [ اَج ْ ] (ع اِ) ج ِ جید. گردن ها. || (ص ، اِ) ج ِ جواد. اسبان نیکورو.
-
جستوجو در متن
-
جید
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) گردن . ج . اجیاد و جیود.
-
خلیفه
لغتنامه دهخدا
خلیفه . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) کوهی است به مکه مشرف بر اجیاد. (منتهی الارب ).
-
ذات الاماحل
لغتنامه دهخدا
ذات الاماحل . [ تُل ْ اَ ح ِ ] (اِخ ) یاقوت گوید گمان برم موضعی بنزدیک مکة است . یکی از حضریون گوید : جاب َ التنائف من وادی السکاک الی ذات الأماحل من بطحاء أجیاد.
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. (ع ص ، اِ) ج ِ جیداء و جیدانه . (منتهی الارب ). رجوع به آن دو کلمه شود. || (اِ) گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اجیاد، جیود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاماکچه . (منتهی الارب ). مدرعه ٔ صغیر. (اقرب الموارد). شاماکچه یا جای گردن ...
-
جواد
لغتنامه دهخدا
جواد. [ ج َ ] (ع ص ) سخی . مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، اجواد، اجاود، جُوَداء، جُوَدة، جود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرس جواد؛ اسب نیکوروی ، و همچنین فرسة جواد. (منتهی الارب ). اسب تندرو. (اقرب الموارد). اسب نیک رو. (ترجمان علامه )....
-
مجاهد
لغتنامه دهخدا
مجاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کارزار کننده با دشمنان در راه خدا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). به کافران کارزار کننده . (غیاث ) (آنندراج ). غازی . (محمودبن عمر). آن که جهاد کند. مقابل قاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام تا ... عنان مجاهدان ادیا...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...