کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اجوف
/'ajvaf/
معنی
۱. میانتهی؛ توخالی.
۲. (ادبی) در دستور زبان عربی، کلمهای سهحرفی که حرف میانی آن از حروف عله (واو، الف، یا) باشد، مانندِ قول، بیع، و قال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پوک، توخالی، کاواک، مجوف، میانتهی
۲. بیمعنی، بیهوده، پوچ
۳. علهدار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجوف
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوک، توخالی، کاواک، مجوف، میانتهی ۲. بیمعنی، بیهوده، پوچ ۳. علهدار
-
اجوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ajvaf ۱. میانتهی؛ توخالی.۲. (ادبی) در دستور زبان عربی، کلمهای سهحرفی که حرف میانی آن از حروف عله (واو، الف، یا) باشد، مانندِ قول، بیع، و قال.
-
اجوف
فرهنگ فارسی معین
( اَ وَ) [ ع . ] (ص .) میان تهی ، درون خالی .
-
اجوف
لغتنامه دهخدا
اجوف . [ اَ وَ ] (ع ص ، اِ) مجوف . میان تهی . کاواک . (زمخشری ). اسرّ. پوک . پوچ . || بی معنی : هرچند مامضی جرایم او بمعاذیر اجوف و بهتان های معتل مضاعف گشته است . (جهانگشای جوینی ). || شیر کلان شکم ، یا عام است . (منتهی الارب ). || بزرگ شکم . || چیز...
-
واژههای همآوا
-
عجوف
لغتنامه دهخدا
عجوف . [ ع ُ ] (ع مص ) بازداشتن خود را از خوردن با وجود گرسنگی تا دیگری را بخوراند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
میانتهی
واژگان مترادف و متضاد
اجوف، بیمغز، پوچ، کاواک
-
میانخالی
واژگان مترادف و متضاد
اجوف، پوک، کاواک، میانتهی
-
واوی
لغتنامه دهخدا
واوی . (ص نسبی ) منسوب به حرف واو. (ناظم الاطباء).- اجوف واوی . رجوع به اجوف و اقسام آن در این لغتنامه شود.
-
اجوفان
لغتنامه دهخدا
اجوفان . [ اَ وَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اجوف (در حال رفع). دو اجوف . || دو رگ از محدب کبد رسته ، یکی صاعد و دیگری نازل . رجوع به اجوف شود. || دو عصب مجوف در دو چشم . || شکم و شرم .
-
اجاوف
لغتنامه دهخدا
اجاوف . [ اَ وِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجوَف .
-
جخب
لغتنامه دهخدا
جخب . [ ج َ ] (ع ص ) لاغر میان کاواک . (منتهی الارب ). مَنهوک . اَجوَف . (قطر المحیط) (ذیل اقرب الموارد).
-
درون کاواک
لغتنامه دهخدا
درون کاواک . [ دَ ] (ص مرکب ) اجوف . جوفی . (منتهی الارب ). میان تهی . توخالی . مقابل توپر.
-
ذوات الثلاثة
لغتنامه دهخدا
ذوات الثلاثة. [ ذَ تُث ْ ث َ ث َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) نامی است که قدمای از أدبا به اجوف می داده اند.