کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجماع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اجماع
/'ejmā'/
معنی
۱. اتفاق و هماهنگی گروهی در امری؛ متفق شدن.
۲. (فقه) اتحاد فقها در مسئلهای شرعی؛ از اصول چهارگانه.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
سازگاری کردن، همرای
فعل
بن گذشته: اجماع کرد
بن حال: اجماع کن
دیکشنری
consensus
-
جستوجوی دقیق
-
اجماع
فرهنگ واژههای سره
سازگاری کردن، همرای
-
اجماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ejmā' ۱. اتفاق و هماهنگی گروهی در امری؛ متفق شدن.۲. (فقه) اتحاد فقها در مسئلهای شرعی؛ از اصول چهارگانه.
-
consensus
اجماع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] توافق همگانی بدون اخذ رأی بر سر موضوعی که مستلزم تصمیم مشترک است
-
اجماع
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گرد آمدن ، متفق شدن بر انجام کاری . 2 - (مص م .) جمع کردن . 3 - (اِمص .) در فقه اسلامی به معنی اتفاق کلمة فقها در مسئله ای یا امری .
-
اجماع
لغتنامه دهخدا
اجماع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جُمع.
-
اجماع
لغتنامه دهخدا
اجماع . [ اِ ] (ع مص ) عزم کردن بر کاری . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || اتفاق کردن جماعت بر کاری . متفق شدن . || گرد آمدن بر. || جمله کردن چیزی را. (منتهی الارب ). || بر کاری جمع کردن . || اِلف دادن . (منتهی الارب ). || راندن همه شتران را. || فرا ...
-
واژههای مشابه
-
consensus building
اجماعرسانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] دستیابی به توافق و همسخنی دربارۀ آیندههایی خاص که از اهداف عام آیندهنگاری به شمار میآید
-
national consensus
اجماع ملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اجماعی که در سطح کشور شکل میگیرد
-
حجیة اجماع
لغتنامه دهخدا
حجیةاجماع . [ ح ُج ْ جی ی َ ت ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحثی است از اصول فقه . رجوع به اجماع شود.
-
اجماع مرکب
لغتنامه دهخدا
اجماع مرکب . [ اِ ع ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اتفاق در حکم با اختلاف در مأخذ که با فساد یکی از مآخذ حکم مختلف و اجماع زائل گردد. مثلاً اجماع قائم است بر نقض طهارت در صورت وجود قی و مس معاً، ولی مأخذ نقض در نزد ما قی است و نزد شافعی ...
-
اصحاب اجماع
لغتنامه دهخدا
اصحاب اجماع . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی و در تداول علمای دینی ، چند تن از اصحاب ائمه ٔ اطهار (ع ) اند و همه ٔ علما معتقدند بر اینکه هر روایتی که از ایشان بطریق صحیح نقل شده و روات از اول سند تا یکی از ایشان موثوق و معتمد باشند، آن روایت را...
-
خرق اجماع
لغتنامه دهخدا
خرق اجماع . [ خ َ ق ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناموافق با اجماعی . مخالف اجماعی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرق اجماع کردن
لغتنامه دهخدا
خرق اجماع کردن . [ خ َ ق ِ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجماعی را نپذیرفتن . اجماعی را مورد قبول قرار ندادن .