کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجل مع الشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آجل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتیه، آینده، مستقبل ۲. آخرت ≠ گذشته
-
آجل
فرهنگ واژههای سره
پس آینده، درآینده، دیررس
-
أَجَلٍ
فرهنگ واژگان قرآن
موعد - مدت مقرر (کلمه أجل به معناي غايت و نهايتي است که زمان دين و يا هر چيز ديگري بدان منتهي ميگردد ، گاهي هم اطلاق ميشود به مجموع زمان دين ، نه آخر آن ، ولي استعمالش غالبا در همان معناي اول است )
-
أَجْلِ
فرهنگ واژگان قرآن
به دليل
-
آجل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ عاجل] [قدیمی] 'ājel ۱. آینده.۲. دیرآینده.۳. بامهلت؛ مدتدار.
-
آجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājo(a)l = آروغ: ◻︎ بسته دائم دهان خود از بخل / کز گلو برنیایدش آجل (؟: مجمعالفرس: آجل).
-
آجل
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (ص .) 1 - آینده . 2 - آخرت . 3 - مدت دار.
-
آجل
فرهنگ فارسی معین
(جُ یا جَ) ( اِ.) آروغ .
-
آجل
لغتنامه دهخدا
آجل . [ ج َ / ج ُ ] (اِ) بادی که با آواز از گلو برآید. آروغ . فوز. باد گلو. رجک . جشا. رغ : ناخوشی های دهر را بالکل بایدت خورد و نازدن آجل . روزبهان .بسته دایم دهان خویش از بخل کز گلو برنیایدت آجل .؟
-
آجل
لغتنامه دهخدا
آجل . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ)بامهلت . دیرنده . تأخیرکننده . ضد عاجل : عاجل نبود مگر شتابنده هرگز نرود ز جای خویش آجل . ناصرخسرو. || دیر، مقابل زود : بدین زودی ندانستم که ما راسفر باشد بعاجل یا به آجل . منوچهری . || آخرت . مقابل عاجل به معنی دنیا : باری ع...
-
أجَّلَ
دیکشنری عربی به فارسی
به تعويق انداخت , موکول به وقت ديگر کرد , به تأخير انداخت , به عقب انداخت
-
أَجَلٌ
دیکشنری عربی به فارسی
مدت , مهلت , فرصت , زمان , سررسيد
-
علی اجل
لغتنامه دهخدا
علی اجل . [ ع َ ی ِ اَ ج َ ل ل ] (اِخ ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبیی اصفهانی بغدادی مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی . رجوع به علی خطیبی شود.
-
گرگ اجل
لغتنامه دهخدا
گرگ اجل . [ گ ُ گ ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از مرگ ، عزرائیل ، ملک الموت است : گرگ اجل یکایک از این گله می بردوین گله را ببین که چه آسوده میچرد.اوحدی .
-
اجل برگشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] 'ajalbargašte کسی که زمان مرگش فرارسیده؛ اجلرسیده.