کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجسام آلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجسام آلیه
لغتنامه دهخدا
اجسام آلیه . [ اَ م ِ لی ی َ/ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر جسم که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل اجسام غیرآلی یعنی اجسام مفرد. اجسام دارای اجزاء که مجموع آن مایه ٔ حیات است .
-
واژههای مشابه
-
اجسام طبیعیه
لغتنامه دهخدا
اجسام طبیعیه .[ اَ م ِ طَ عی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیش صاحبان کشف ، عبارت از عرش و کرسی است . (تعریفات ).
-
اجسام عنصریه
لغتنامه دهخدا
اجسام عنصریه . [ اَم ِ ع ُ ص ُ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیش صاحبان کشف ، همه ٔ اشیاء بجز عرش و کرسی . (تعریفات ).
-
اجسام مختلفةالطبایع
لغتنامه دهخدا
اجسام مختلفةالطبایع. [ اَ م ِ م ُ ت َ ل ِ ف َ تُطْ طَ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبارت است از عناصر و آنچه از موالید ثلاثه از عناصر ترکیب مییابند و اجسام بسیطه ٔ مستقیمةالحرکتی که مواضع طبیعیه ٔ آن اندرون جوف فلک قم...
-
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
دیکشنری فارسی به عربی
محفز
-
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطر اجسام بکار میرود
دیکشنری فارسی به عربی
فرجار , مسماک
-
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکار میرود
دیکشنری فارسی به عربی
منجنيق
-
جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده و وسیله انتقال روشنایی و گرما میشود
دیکشنری فارسی به عربی
اثير
-
جستوجو در متن
-
آلیه
لغتنامه دهخدا
آلیه . [ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث آلی ّ: اجسام آلیه .
-
پنبه ٔ باروتی
لغتنامه دهخدا
پنبه ٔ باروتی . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) . قسمی از ماده ٔ حاصله از عملی ازتی در ماده ٔعامله خاص اجسام آلیه که اصل جزء جامد نباتی است .
-
بسیطة
لغتنامه دهخدا
بسیطة. [ ب َ طَ ] (ع ص ، اِ) زمین . (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارض . (اقرب الموارد). || زمین فراخ هموار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ماده شتر با بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مو...
-
اعضاء
لغتنامه دهخدا
اعضاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عُضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (منتهی الارب ). ج ِ عُضوو عِضو، اندام و هر گوشت فراهم آمده در استخوان . (آنندراج ). ج ِ عُضو که گاه عِضو نیز گویند، یعنی هر گوشت فراوان به استخوان برآمده و گفته اند هر استخوان فرا...
-
تندرستی
لغتنامه دهخدا
تندرستی . [ ت َ دُ رُ ] (حامص مرکب ) سلامتی و صحت و بی مرضی و توانایی و قوت بدن و شهند. (ناظم الاطباء). از: تندرست + َی (مصدری )... پهلوی تندرستی ، سلامت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : ترا ای جوان تندرستی و بخت همانا و همواره با تاج و تخت . فردوسی .ب...