کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجری خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اجری خوار
/'ejrixār/
معنی
کسی که مقرری دریافت میکند؛ اجریخور؛ جیرهخور؛ راتبهخور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجری خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] 'ejrixār کسی که مقرری دریافت میکند؛ اجریخور؛ جیرهخور؛ راتبهخور.
-
اجری خوار
لغتنامه دهخدا
اجری خوار. [ اِ خوا / خا ] (نف مرکب ) راتبه خوار. مُوظّف : به این دونان که اجری خوار دهرندفروناید سر، ارباب هِمم را. شفائی .و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید : مهمان و جری خوار قصر اویندهم قیصر و هم امیر دیلم [ کذا ]. ناصرخسرو.اجری خوار، ضدّ چته و باش...
-
واژههای مشابه
-
أَجْرِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
پاداش من
-
آجری
لغتنامه دهخدا
آجری . [ ج ُرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به آجر یا درب الاَّجر و آن محله ای از بغداد بوده و برخی مشاهیر بدان منسوبند. || (اِخ ) نام و تخلص چند تن از مشایخ بزرگ .
-
آجُری
لهجه و گویش تهرانی
گوشت مرغوب و بدون چربی .
-
brick arch
چَفتۀ آجری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] چَفتهای که از آجر ساخته شده باشد
-
brick geometry, brickwall geometry, brick pattern, brickwall pattern
چیدمان آجری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی چیدمان متعامد که در آن خطهای چشمه در میان خطهای گیرنده به چپ یا راست جابهجا میشود
-
اجری کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) موظف کردن .
-
ابراهیم آجری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم آجری . [ اِ م ِ ج ُرْ ری ] (اِخ ) دو تن از عرفای قرن سوم هجری بدین نام بوده اند، یکی به نام آجری صغیر و دیگری آجری کبیر، و آجری صغیر کنیتش ابواسحاق است .
-
ابوبکر آجری
لغتنامه دهخدا
ابوبکر آجری . [ اَ بوب َ رِ ج ُرْ ری ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبداﷲ یا عبیداﷲ آجری . فقیه و محدث شافعی بغدادی . در اول به بغدادبود و حدیث می گفت ، سپس بمکه شده تا آخر عمر (360 هَ. ق .) بدانجا ببود، وی روایت از ابومسلم کجی و ابوشعیب حرانی و احمدبن یحیی...
-
حبیب آجری
لغتنامه دهخدا
حبیب آجری . [ ح َ ب ِ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حسن بن أبان شود.
-
خط اجری
لغتنامه دهخدا
خط اجری . [ خ َطْ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حکم انعام و آنرا برات اجری هم گویند. (آنندراج ) : آرزو آید همی نجوم فلک راکز تو ستانند بر زمین خط اجری .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
أجري اتّصالاً
دیکشنری عربی به فارسی
تماس گرفت (برقرارکرد) , رابطه برقرار کرد , ارتباط برقرار کرد
-
أجري اتصالاً
دیکشنری عربی به فارسی
تماس برقرار کرد , رابطه برقرار کرد , ارتباط برقرار کرد