کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اجرا
/'ejrā/
معنی
۱. روا کردن امری؛ عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی.
۲. [قدیمی] راندن.
۳. [قدیمی] جاری کردن آب؛ روان ساختن.
۴. (اسم) [قدیمی] مقرری سالیانه به مٲموران دیوان و سپاهیان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا
۲. بهجریانانداختن، بهکاربستن
برابر فارسی
روانه، انجام، کارگزار
فعل
بن گذشته: اجرا داشت
بن حال: اجرا دار
دیکشنری
exercise, conduct, discharge, enactment, enforcement, execution, fulfilment, fullfillment, implementation, performance, rendering, transaction
-
جستوجوی دقیق
-
اجرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا ۲. بهجریانانداختن، بهکاربستن
-
اجرا
فرهنگ واژههای سره
روانه، انجام، کارگزار
-
اجرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اجراء] 'ejrā ۱. روا کردن امری؛ عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی.۲. [قدیمی] راندن.۳. [قدیمی] جاری کردن آب؛ روان ساختن.۴. (اسم) [قدیمی] مقرری سالیانه به مٲموران دیوان و سپاهیان.
-
construction 1
اجرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] فرایند ساخت یا سرهم کردن اجزای سازه
-
اجرا
لغتنامه دهخدا
اجرا. [ اَ ] (ع اِ) بهرِ. برای ِ: فعلت ُ ذلک من اَجراک َ؛ کردم این کار را ازبهر تو. (منتهی الارب ).
-
اجرا
لغتنامه دهخدا
اجرا. [ اَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از جریان . روان تر: اَجرا من السیل تحت اللیل .
-
اجرا
لغتنامه دهخدا
اجرا. [ اِ ] (از ع ، اِ) اِجْراء. اجری . جری . راتبه . وظیفه . مرسوم . ادرار. و امروز جیره گویند. (حواشی چهارمقاله ص 4). و از آن راتبه و مستمری جنسی خواهند مقابل مواجب ، که معنی راتبه و مستمری نقدی دهد و آن جنس بوده بر خلاف جامگی که نقد بوده است : پس...
-
اجرا
دیکشنری فارسی به عربی
اداء , ادارة , اعدام , انجاز , تطبيق
-
واژههای مشابه
-
performance marks
نشانۀ اجرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از واژهها و صورتهای اختصاری و نمادهایی که در کنار نگارشِ دیرشِ زیروبمی در نُتنویسی درج میشوند و به جنبههایی از اجرا اشاره دارند
-
اجرا کردن
فرهنگ واژههای سره
به انجام رساندن
-
goes up
شروع اجرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] زمان آغاز اجرای نمایش
-
articulation 2
شیوۀ اجرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] چگونگی اجرای نتهای متوالی که به شکل انفرادی یا گروهی دستهبندی و تأکیدگذاری شدهاند
-
performance practice, performing practice
دانش اجرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دانش و قراردادهایی که نوازنده را قادر به اجرا میکند
-
اجرا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اد , ادر , انطبق , مارس , نفذ ، أداءُ