کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجترام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اجترام
لغتنامه دهخدا
اجترام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اِجرام . ذنب و گناه ورزیدن . جرم کردن . گناه کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || بار خرما بریدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتهی الارب ). || حزر. تخمین کردن و اندازه کردن بار خرما را بر درخت : اجترم النخل . (منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
اجرام
لغتنامه دهخدا
اجرام . [ اِ ] (ع مص ) گناه کردن . اِجترام . (منتهی الارب ). جرم کردن . (زوزنی ). || گناه جستن : اجرم َ علیه ؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه . || بزرگ و کلان گردیدن . || صاف شدن گونه : اجرم لَونه . || اَجرَم الدم ُ به ؛ چسبید خون به وی...
-
اصطرام
لغتنامه دهخدا
اصطرام . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطرام چیزی ؛ قطع کردن آن . (از اقرب الموارد). درویدن درخت و بریدن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصطرام نخل ؛ بریدن آن . جدا کردن آن . (از اقرب الموارد). درویدن کشت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بار خرمابریدن . ...
-
برآورد
لغتنامه دهخدا
برآورد. [ ب َ وَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج ). دید. تخمین . انگاره . اجترام . (یادداشت مؤلف ). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند : نتوان کرد به پیمانه تهی دریا راهست میزان بر...
-
گناه کردن
لغتنامه دهخدا
گناه کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرتکب گناه شدن . جرم و عصیان کردن . اِقتراف . اِجترام . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). اِذناب . ارتکاب ؛ گناه و آنچه بدان ماند کردن . اتزار. (تاج المصادر بیهقی ). جُرم . (دهار). اجرام . تجرم ....
-
دید
لغتنامه دهخدا
دید. (مص مرخم ) اسم از دیدن . نظاره و تماشا. (آنندراج ). دیدن . رؤیت کردن و با کلماتی مانند بازدید. روادید. دیودید. صلاحدید. صوابدید. مصلحت دید ترکیب شود. (یادداشت مؤلف ) : تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست . مولوی .مانع آ...