کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجارۀ ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
charter 1
اجاره 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] اجاره کردن وسیلۀ نقلیه در چارچوب یک قرارداد
-
rent 1
اجاره 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مبلغی مشخص که در ازای استفاده از زمین یا ساختمان یا تجهیزات یا ابزار برای مدتی معین پرداخت شود متـ . اجارهبها، کرایه
-
wet lease
اجاره باخدمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] اجارۀ هواگَرد غیرنظامی از خطوط هوایی دیگر همراه با خدمۀ پرواز که در آن امور عمدۀ پشتیبانی فنی با مالک است
-
اجارهبها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] ← اجاره
-
time charter 1
اجارۀ زمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] اجارۀ وسیلۀ نقلیه برای مدتزمانی مشخص که در طی آن وسیلۀ نقلیه با خدمه و تجهیزات در ازای پرداخت کرایۀ توافقشده در اختیار اجارهکننده قرار میگیرد
-
voyage charter
اجارۀ سفری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] قرارداد اجارۀ وسیلۀ نقلیه برای سفری مشخص
-
charterer
اجارهکننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] شخصی حقیقی یا حقوقی که وسیلۀ نقلیه را اجاره میکند
-
اجارهنامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← اجارهنامۀ کشتی
-
اجاره بها
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پول و بهایی که در برابر اجاره کردن جایی به صاحب آن می پردازند، مال الاجاره .
-
اجاره نامچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) سندی که برای انجام اجاره تنظیم و منعقد می شود، اجاره نامه .
-
اجاره نشین
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که در محل اجاره ای زندگی می کند، مستأجر. اجازه (اِ زِ) [ ع . اجازة ] 1 - (مص م .) رخصت دادن ، رخصت . 2 - (اِ.) گواهی صلاحیت دادن فتوی به کسی از طرف یک عالِم .
-
اجاره بندی
لغتنامه دهخدا
اجاره بندی . [ اِ رَ / رِ ب َ ] (حامص مرکب ) تعیین اجاره ٔ یک یا چند مستغل .
-
اجاره دار
لغتنامه دهخدا
اجاره دار. [ اِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) مستأجر.
-
اجاره داری
لغتنامه دهخدا
اجاره داری . [ اِ رَ/ رِ دا ] (حامص مرکب ) استیجار.
-
اجاره نامچه
لغتنامه دهخدا
اجاره نامچه . [ اِ رَ / رِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) صک و چک و سند و قباله ٔ اجاره ٔ ملکی یا کالائی . اجاره نامه .