کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثیرالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوحیان محمدبن یوسف نحوی اندلسی . رجوع به ابوحیان اثیرالدین ... و رجوع به محمدبن یوسف ... و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 127 شود.
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) اخسیکتی . رجوع به اثیر اخسیکتی شود.
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) اندلسی . رجوع به ابوحیان اثیرالدین و رجوع به محمدبن یوسف ... شود.
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) اومانی . رجوع به اثیر اومانی شود.
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) فتوحی مروزی ملقب به شرف الحکماء. عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 148 گوید: او از معاریف و مشاهیر مرو بود... نظم بانظام او در غایت ذوق و جزالت و نهایت رقت و سلاست بود. و در مجمعالفصحاء ج 1 ص 372 آمده است : او معاصر سلطان س...
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن یوسف اندلسی نحوی . رجوع به ابوحیان اثیرالدین محمدبن یوسف ... و محمدبن یوسف ... شود.
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) مفصل بن عمر ابهری . رجوع به مفصل ... و ابهری اثیرالدین ... و روضات الجنات ص 335 شود.
-
جستوجو در متن
-
فتوحی مروزی
لغتنامه دهخدا
فتوحی مروزی . [ ف َ ی ِ م َرْ وَ ] (اِخ ) اثیرالدین . رجوع به اثیرالدین شود.
-
شرف الحکماء
لغتنامه دهخدا
شرف الحکماء. [ ش َ رَ فُل ْ ح ُ ک َ ] (اِخ ) اثیرالدین فتوحی مروزی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به اثیرالدین شود.
-
هربو
لغتنامه دهخدا
هربو. [ هََ ] (اِ) گیاهی است شبیه به ضیمران . (یادداشت به خط مؤلف ) : اگر چه هربو چون ضیمران بود در شکل کجا توان شبه ضیمران به هربو کرد.اثیرالدین اخسیکتی .
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ ] (ص نسبی ) نسبت است به بنوزبان ، بطنی از تمیم . (از نهایة الارب قلقشندی چ ابراهیم انباری ص 268 بنقل از اثیرالدین ابوحیان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) مولانازاده بن محمود هروی بیاتی . او راست : شرحی بر دو قسمت طبیعی و الهی هدایه ٔ اثیرالدین ابهری .
-
اشگفیدن
لغتنامه دهخدا
اشگفیدن . [ اِ گ ِ دَ ] (مص ) شکفتن گل . (از آنندراج ) : همچون شکوفه چشم سپیدم در انتظارتا می ببندد آنچه نخست اشکفیده بود.اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).
-
اومان
لغتنامه دهخدا
اومان . [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است در همدان . این قریه زادگاه اثیرالدین شاعر است . (حبیب السیر)(از ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).