کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اثواب
/'asvāb/
معنی
= ثوب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثوب] [قدیمی] 'asvāb = ثوب
-
اثواب
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ ثوب ؛ جامه ها.
-
اثواب
لغتنامه دهخدا
اثواب . [ اَث ْ ] (ع اِ) ج ِ ثوب . جامه ها : بسنده نیست ببزم تو گر فلک سازدز برگها دینار و ز ابرها اثواب . مسعودسعد.ابواب خزاین قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند و اجناس جواهر و نقود و اثواب آمده و مصلحت آن مهم و تقسیم آن به رأی و صوابدید.... (جهانگش...
-
اثواب
لغتنامه دهخدا
اثواب . [ اِث ْ ] (ع مص ) پاداش دادن . || پرآب گردانیدن حوض . اثابة. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اصواب
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) [ ع . ] (ص تف .) صواب تر، درست تر، راست تر.
-
جستوجو در متن
-
مثوب
لغتنامه دهخدا
مثوب . [ م ُث ْ وِ ] (ع ص ) جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثواب شود.
-
مطرزی
لغتنامه دهخدا
مطرزی . [ م ُ طَرْ / رِ زی ی ] (ص نسبی ) نسبت است مر مطرز را که مربوط به دوخت و دوز اثواب ظریفه و دلربا است . (از الانساب سمعانی ).
-
سحولیة
لغتنامه دهخدا
سحولیة. [ س َ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) اثواب سحولیة؛ جامه های منسوب به سحول که موضعی است بیمن یا منسوب بگازر که میشوید آن را. (منتهی الارب ). گویند ثیاب سحولیة، و سحولیة بضم اول روایت کنند و بفتح مشهور است . (اقرب الموارد).
-
برد یمنی
لغتنامه دهخدا
برد یمنی . [ ب ُ دِ ی َ م َ ] (اِ مرکب ) برد یمانی : اکنون سد [ ذوالقرنین ] بمانند برد یمنی است خطی سیاه و یکی سرخ و یکی زرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).سرور جمله ٔ اثواب ز روی معنی هست برد یمنی لبس رسول مختاری . نظام قاری .و رجوع به برد یمانی شود.
-
خرتبرت
لغتنامه دهخدا
خرتبرت . [ خ َ ت َ ب ِ ] (اِخ ) نام دیگر حصن زیاد است که دراخبار بنی حمدان موضع آن به اقصای دیاربکر از بلاد روم معین شده است بین خرتبرت و ملطیه دوروزه راه و نهرفرات فاصله است . این نام ارمنی است و اسامةبن منقد در شعر خود آنرا نام برده است منتها با حذ...
-
خاص بیک
لغتنامه دهخدا
خاص بیک . [ خاص ص ب ِ ] (اِخ ) یکی از امراء بسیار نزدیک آل سلجوق بود که به فرمان سلطان محمدبن محمود سلجوقی کشته شده است صاحب حبیب السیر آرد: وی در کوشک مرغزار همدان در وقتی که از غرائب اقمشه و نفائس امتعه و اسلحه ٔ گوناگون و اثواب قیمتی برسم پیشکش نز...
-
ذوامر
لغتنامه دهخدا
ذوامر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ناحیتی بحجاز در اراضی نجد از دیار غطفان و غزوه ٔ غطفان یکی از غزوات رسول اکرم صلوات اﷲ علیه در این مکان بوده است . (از المرصع). رجوع به امتاع الاسماع جزء1 ص 110 و 111 شود. و صاحب حبیب السیر گوید: در سال سوم از هجرت غزوه ٔ ذی ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حمیدبن سلیمان بن حفص بن عبداﷲبن ابی الجهم بن حذیفةبن غانم بن عامربن عبداﷲبن عبیدبن عوتج ابن عدی بن کعب العدوی الجهمی . و کنیت او ابوعبیداﷲ است و از بنی عدی بن کعب القرشی است و نسبت وی بجد او ابوالجهم بن حذیفه ٔ حجاز...