کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اثنا
/'asnā/
معنی
۱. هنگام؛ زمان؛ حین.
۲. [قدیمی] میانهها؛ وسطها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بین، حین، خلال، ضمن، طی، هنگام
دیکشنری
interim
-
جستوجوی دقیق
-
اثنا
واژگان مترادف و متضاد
بین، حین، خلال، ضمن، طی، هنگام
-
اثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اثناء، جمعِ ثِنْی] 'asnā ۱. هنگام؛ زمان؛ حین.۲. [قدیمی] میانهها؛ وسطها.
-
اثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اثناء] [قدیمی] 'esnā ثنا گفتن؛ ستودن.
-
واژههای مشابه
-
اِثْناْ
لهجه و گویش گنابادی
esna در گویش گنابادی یعنی در حین ، در میان ، در وسطِ
-
اثنا عشر
دیکشنری عربی به فارسی
دوازده , دوازده گانه , يک دوجين
-
واژههای همآوا
-
اسنا
فرهنگ نامها
(تلفظ: asnā) ارفع ، بلندتر ، عالیتر.
-
آسنا
فرهنگ نامها
نام همسر حضرت یوسف و به معنی آسمان پاک
-
اصنع
لغتنامه دهخدا
اصنع. [ اَ ن َ ] (ِاخ )ابن یحیی . یکی از پزشکان اندلس بود که در نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری میزیست . (از طبقات الامم قاضی صاعد).
-
اصنع
لغتنامه دهخدا
اصنع. [ اَ ن َ ] (ع ن تف ) صنعتگرتر. صانعتر. باصنعت تر. (ناظم الاطباء) : و یقال ان اهل هذه الجزائر لایکون اصنع منهم . (اخبار الصین والهند ص 3).- امثال : اصنع من تنوط . اصنع من تنوطة . اصنع من دودالقز . اصنع من سرفة . اصنع من نحل . هو اصنع من ارضة...
-
اسنا
لغتنامه دهخدا
اسنا. [ اِ ] (اِخ ) شهریست به اقصای صعید، و پس از آن جز ادفو و اسوان و بلاد نوبه شهری نیست . و آن بر ساحل رودنیل است از جانب غربی و در اقلیم دوم است . طول وی از مغرب 45 درجه و 14 دقیقه و عرض آن 14 درجه و 40 دقیقه است و آن شهری آباد و پاکیزه است و نخل...
-
اسنع
لغتنامه دهخدا
اسنع. [ اَ ن َ ] (ع ص ) درازبالا. بلند. || (ن تف ) اَفضل . || اَطول : هذا اسنع. (منتهی الارب ).
-
اِثْناْ
لهجه و گویش گنابادی
esna در گویش گنابادی یعنی در حین ، در میان ، در وسطِ
-
آسنا
واژهنامه آزاد
روشنایی