کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تمتع
دیکشنری فارسی به عربی
اثمار
-
میوه اوری
دیکشنری فارسی به عربی
اثمار
-
باروری
دیکشنری فارسی به عربی
اثمار , خصوبة
-
برخورداری
دیکشنری فارسی به عربی
اثمار , متعة
-
استنتاج
دیکشنری فارسی به عربی
اثمار , استدلال , استنتاج , اشتقاق , حث ، استنباط
-
پرمیوه
لغتنامه دهخدا
پرمیوه . [ پ ُ وَ / وِ ] (ص مرکب ) پرثمر. پرحاصل .- پرمیوه شدن ؛ اِثمار.
-
پایان
دیکشنری فارسی به عربی
اثمار , استنتاج , انهاء , تکملة , توقف , حد , فترة , نقطة , نهاية
-
میوه دادن
لغتنامه دهخدا
میوه دادن . [ می وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) ثمر دادن .اِثمار. (دهار). میوه آوردن . بار دادن : نخلی که میوه ای ندهد خشک بهتر است . صائب تبریزی .و رجوع به میوه شود.
-
علی زیدی
لغتنامه دهخدا
علی زیدی . [ ع َ ی ِ زَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی زیدی . وی فقیه قرن 10 هَ . ق . و عهده دار امر قضاء در صنعا بود و در سال 959 هَ . ق . در عاشر از بلاد خولان درگذشت . او را شرحی است بر اثمار. (ازمعجم المؤلفین از البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 471).
-
کلاغ بخش
لغتنامه دهخدا
کلاغ بخش . [ ک َ ب َ ] (اِ مرکب )از کلاغ بمعنی غراب و بخش بمعنی سهم و حصه ترکیب شده «سهم کلاغ » حصه ٔ کلاغ . میوه ای که پس از درودن و زدن وحصاد اثمار بر درخت ماند و آن را در شهمیرزاد، وج ِ کو (بچه کوب ) گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
وقح
لغتنامه دهخدا
وقح . [ وَ ق ِ ] (ع ص ) مرد کم شرم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بی شرم . بی حیا : هست چون قمری طناز و وقح هست چون طوطی غماز و ندیم . خاقانی (چ سجادی ص 903).اما تو خود مهمان شوخ روی وقح افتاده ای اگر جمله اوراق و اثمار بر تو نثار کنم . (سندبادن...
-
ته کشیدن
لغتنامه دهخدا
ته کشیدن . [ ت َه ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تمام شدن . به پایان آمدن . سپری شدن . به آخر رسیدن چیزی چون حبوب و اثمار و بقول و مانند آن . انجامیدن . بیش نماندن . به بن انجامیدن : ته کشیدن چیزی ؛ صرف شدن همه ٔ آن . به آخر رسیدن و تمام شدن آن بصرف . (...
-
دلال
لغتنامه دهخدا
دلال . [ دَل ْ لا ] (اِخ ) (1257 - 1300 هَ .ق .) شهرت نصراﷲبن عبداﷲ، از فاضلان قرن سیزدهم بیروت است . او راست : منهاج العلم ، أثمار التدقیق فی اصول التحقیق . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 353 از ادباء حلب ).
-
جبل لبنان
لغتنامه دهخدا
جبل لبنان . [ ج َ ب َ ل ِ ل ُ ] (اِخ ) گویند در آن کوه اشجار میوه دار بسیار است و بی آنکه کسی متعهد تربیت آن شود میوه دهد اما طعم و بوی آن اثمار چندان لطافتی نداشته باشد و چون آن میوه ها را به بلخ رسانند خوش طعم و خوش بوی گردد. (از حبیب السیر چ تهران...
-
قشور
لغتنامه دهخدا
قشور. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قشر. (غیاث اللغات از منتخب ). رجوع به قشر شود. پوست اشجار و اثمار و بذوراست ، و بعضی را اعتقاد آنکه اقسام آن غذائیت ندارندو قابل هضم نیستند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) : غرض ایزدی حکیمانندوین فرومایگان خسند و قشور. ناصرخسرو.باز باش...