کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عثرة
لغتنامه دهخدا
عثرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) عثرت . رجوع به عثرت شود. || شکوخه . (منتهی الارب ).لغزش . || جهاد و جنگ . (اقرب الموارد). و منه لا تبدأهم بالعثرة. (اقرب الموارد). ج ، عثرات .
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عَصر. یک بار فشردن . (از اقرب الموارد). || درختی است بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع َ ص َ رَ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار. || بوی خوش طیب . || اِعصار برای زوبعة و دختر بالغ.(از اقرب الموارد). رجوع به اعصار شود. || ج ِ عاصِر. (از اقرب الموارد). رجوع به عاصر شود.
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) پناه و رهایی جای . (منتهی الارب ). ملجاء. (اقرب الموارد). || نزدیکی و قرابت : هؤلاء موالینا عصرة؛ این جماعت نسبشان به ما التصاق دارد و از نزدیکان ما می باشند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مانع شدن...
-
عسرت
واژگان مترادف و متضاد
افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری
-
عثرت
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ) [ ع . عثرة ] (اِمص .) لغزش ، خطا.
-
عسرت
فرهنگ فارسی معین
(عُ سْ رَ) [ ع . عسرة ] (اِمص .) 1 - تنگی ، سختی . 2 - تنگدستی ، بی چیزی .
-
اثرط
لغتنامه دهخدا
اثرط. [ اَ رَ ] (اِخ ) ابن شم (و شهم نیز گویند) ابن طورک بن شیداسب بن ثور بن جمشید. رجوع بمجمل التواریخ و القصص ص 25 شود.
-
اسرة
لغتنامه دهخدا
اسرة. [ اَ س ِرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ سرّ. میانه های وادی . بهترین جای های وادی . (از منتهی الارب ). || ج ِ سریر. تخت ها. اورنگها : ناداهم صارخ من بعد ما قبروااین الاسرة و التیجان و الکلل .|| ج ِ سرار. شکنهای کف دست و پیشانی . (منتهی الارب ) (مؤید الفضلا...
-
اسرة
لغتنامه دهخدا
اسرة. [ اُ رَ ] (ع اِ) دوال . || زره محکم . || جماعت . دودمان . قبیله : الحمد ﷲ الذی اختار محمداً صلی اﷲ علیه و آله و سلم من خیر اسرة. (تاریخ بیهقی ص 298). || گروه مردم از خویش و اقارب . || نزدیکان مرداز قوم وی . خویشاوندان . ج ، اُسَر. (مهذب الاسماء...
-
اصرة
لغتنامه دهخدا
اصرة. [ اَ ص ِرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ صِرار. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ صَرار. (ناظم الاطباء). رجوع به صِرار و صَرار شود.
-
عثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عثرة، جمع: عَثَرات] [قدیمی] 'asrat ۱. لغزش؛ خطا.۲. جنگ.
-
عسرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عسرة] 'osrat ۱. تنگی؛ سختی؛ دشواری.۲. تنگدستی؛ بیچیزی.
-
عُسْرَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
سختي - دشواري
-
جستوجو در متن
-
انانیت
دیکشنری فارسی به عربی
أَثَرَة (إثْرَة)