کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثراء
لغتنامه دهخدا
اثراء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ثَری .
-
اثراء
لغتنامه دهخدا
اثراء. [ اِ ] (ع مص ) توانگر شدن . (زوزنی ). بسیارمال شدن . || اثرت الارض ؛ کثر ثراها. (منتهی الارب ). || اثراء مطر؛ تا ثری رسیدن باران . (منتهی الارب ). تر کردن باران خاک را. (تاج المصادر بیهقی ). || بسیار شدن ثَری (تری و نم و گل نمناک ) در زمین .
-
واژههای مشابه
-
إثْراءٌ
دیکشنری عربی به فارسی
ثروتمندي , ثروتمند شدن , پرثمرشدن , پربار شدن , ثروتمند کردن , غني کردن , پربار کردن
-
واژههای همآوا
-
عسراء
لغتنامه دهخدا
عسراء. [ ع َ ] (اِخ ) نام مادر علی بن محمدبن عیسی خیاط، که ضعیف الروایه است . (منتهی الارب ).
-
عسراء
لغتنامه دهخدا
عسراء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعسر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زنی که با دست چپ کار کند.(ناظم الاطباء). ج ، عُسر، عُسران . (اقرب الموارد).- عسراء یَسَرة ؛ تأنیث أعسر یَسَر، و آن را عسراء یسراء نگویند. (از اقرب الموارد). زنی که با هر دو دست برابر...
-
اسراء
فرهنگ فارسی معین
(اُ سَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ اسیر؛ اسیران ، گرفتاران .
-
اسراء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) در شب سیر کردن . 2 - (مص م .) به سیر درآوردن کسی در شب . 3 - معراج پیامبر اکرم (ص ).
-
اسراع
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شتافتن . 2 - (مص م .) شتاباندن .
-
اسراء
لغتنامه دهخدا
اسراء. [ اِ ] (ع مص ) بشب راه رفتن .(غیاث ). بشب رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). سری . مسری . || در سراة درآمدن . بسوی سراة شدن . (منتهی الارب ). || نزدیک شدن هنگام خایه کردن .- اسراء جرادة ؛ قریب بیضه نهادن رسیدن ملخ . (منتهی الارب ). تخم گذاری ملخ نزد...
-
اسراء
لغتنامه دهخدا
اسراء. [ اُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسیر. (منتهی الارب ). گرفتاران . بندیان . (غیاث ). زندانیان .
-
اسراع
لغتنامه دهخدا
اسراع . [ اِ ] (ع مص ) شتابیدن . (تاج المصادر بیهقی ). اکراب . توحّی . شتافتن . بشتافتن : اسرع فی السیر؛ بشتافت . (منتهی الارب ). || تیزگام شدن . || صاحب ستور شتاب رو شدن . (منتهی الارب ). خداوند ستور تیزرو شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صاحب شتر تیزرو ...
-
اصراء
لغتنامه دهخدا
اصراء. [ اِ ] (ع مص ) خریدن یا فروختن مُصرّاة را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیع کردن مصراة را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به مصراة شود.