کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اثبت
معنی
بامثال فهمانيدن , بانمونه نشان دادن , ثابت کردن , در امدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثبت
لغتنامه دهخدا
اثبت . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) استوارتر.- امثال : اثبت ُ فی الدّار من الجدار ؛ اخذ من قول الشاعر:کأنه فی الدّار رب ّالدّاراثبت فی الدّار من الجدار. اثبت من اصم ّ رأس ؛ یعنون الجبل . اثبت من الوشم ؛ یعنون الدّارات فی الکف ّ و غیرها یذرّ علیها النوور...
-
اثبت
دیکشنری عربی به فارسی
بامثال فهمانيدن , بانمونه نشان دادن , ثابت کردن , در امدن
-
واژههای مشابه
-
أثْبَتَ هُويتهُ
دیکشنری عربی به فارسی
هويت او را تشخيص داد , شناسايي کرد او را , هويت او را احراز کرد
-
واژههای همآوا
-
عسبة
لغتنامه دهخدا
عسبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) اسم مَرّه است برای مصدر عسب . (از اقرب الموارد). رجوع به عسب شود. || کفتگی در کوه . (منتهی الارب ). شق و شکاف در کوه . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) موضعی است ، و آن را عشبة به شین معجم نیز نقل کرده اند. (از منتهی الارب ).
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] (اِ) ریحانی است که آن را جم اسفرم خوانند، و بعضی گویند لبلاب است که عشق پیچان باشد. (برهان ). جم سفرم است ،و گویند لبلاب است که به یونانی فسوس گویند. (از اختیارات بدیعی ). ریحان سلیمان ، و گویند لبلاب است . (الفاظ الادویة). جم ا...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع َ ص َ ب َ ] (ع اِ) واحد عَصَب . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصب شود. || پسران و خویشان نرینه از جانب پدر، و آنان را عصبة بدین جهت نامیده اند که او را احاطه میکنند، پدر یک طرف و فرزند یک طرف و عم یک طرف و برادر طرفی دیگر. و ...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع َ ص َ ب َ / ع ُ ص َ ب َ ] (اِخ ) منزلی است غربی ِ مسجد قبا. مُعَصّب نیز نامند آنرا. (از منتهی الارب ). نام قلعه ای است و آن جایگاهی است در قُباء، و آن را معصب نیز گفته اند. (از معجم البلدان ).
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) هیئت عمامه بستن . (منتهی الارب ). اسم الهیئة است از فعل اعتصب ، بمعنی بستن عصابة،چون عِمّة است در وزن و معنی . (از اقرب الموارد).
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) از ده تا چند عدد از مرد و اسب ومرغ . (منتهی الارب ). گروه . (نصاب ). گروه از ده تا چهل . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). بمعنی عصابة است در مردان و اسبان و مرغان . (از اقرب الموارد) : اذ قالوا لَیوسف و أخوه أحب ّ اًلی أبین...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة.[ ع َ ص َ ب َ ] (اِخ ) ابن هصیص بن حی بن وائل بن جشم بن مالک بن کعب بن قین بن جسر. جدّی است جاهلی و بطنی از قضاعه را تشکیل میدهد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عصبت
فرهنگ فارسی معین
(عُ صْ بَ) [ ع . عصبة ] (اِ.) جمعیت ، جماعت .
-
اسبت
لغتنامه دهخدا
اسبت . [ اَ ب ُ] (ع اِ) ج ِ سبت ، بمعنی شنبه و آسایش و روزگار و نوعی از رفتار شتر و سرگشتگی و بیهوشی و اسب نیکورو.
-
اسبط
لغتنامه دهخدا
اسبط. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سبط و سُبوط. فروهشته موی تر.