کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثبات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اثبات
/'asbāt/
معنی
اشخاص مورد اعتماد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تایید، ثبوت
۲. ثابت، محرز، مدلل ≠ نفی
برابر فارسی
پایستن، اُستوانش، اُستانش
فعل
بن گذشته: اثبات کرد
بن حال: اثبات کن
دیکشنری
confirmation, corroboration, demonstration, evidence, proof, reasoning, testimony, validation, verification, vindication
-
جستوجوی دقیق
-
اثبات
واژگان مترادف و متضاد
۱. تایید، ثبوت ۲. ثابت، محرز، مدلل ≠ نفی
-
اثبات
فرهنگ واژههای سره
پایستن، اُستوانش، اُستانش
-
اثبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'asbāt اشخاص مورد اعتماد.
-
اثبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esbāt ۱. پابرجا کردن.۲. معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونهای که دیگران آن را بپذیرند؛ ثابت کردن؛ به ثبوت رساندن.۳. قرار دادن.۴. نوشتن.
-
اثبات
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ثابت گردانیدن . 2 - نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه .
-
اثبات
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (ص .) جِ ثَبَت ؛ معتمدان .
-
اثبات
لغتنامه دهخدا
اثبات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبَت . مردمان استوارداشته . معتمدان : فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
اثبات
لغتنامه دهخدا
اثبات . [ اِ ] (ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. (منتهی الارب ). || بجای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) : حل ّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی ). || دور نشدن بیماری ازکسی : اثبته السقم . || قرار دادن . (منتهی الارب ). || درست...
-
اثبات
دیکشنری فارسی به عربی
برهان , تاکيد , زعم , عرض , مظاهرة
-
واژههای مشابه
-
اثبات کردن
فرهنگ واژههای سره
فرنودن
-
inductive proof
اثبات استقرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] اثبات حکمی با استفاده از اصل استقرای ریاضی متـ . استدلال استقرایی inductive argument
-
ascertainment bias
سوگیری اثبات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نوعی سوگیری اطلاعات که ناشی از تلاش بیشازحد مشاهدهگر برای اثبات وقوع پیامد در موردها است
-
اثبات کردن
لغتنامه دهخدا
اثبات کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ثابت کردن . تصدیق کردن . || ثبت نام در دیوان (جیش ) کردن : دانسته آید که آن کسان را که بنوی اثبات کرده است [ حاجب غازی ] هم بر آن جمله که وی دیده است و کرده است بداشته آید. (تاریخ بیهقی ). امیر مسعود دست تلک [ هن...
-
حرف اثبات
لغتنامه دهخدا
حرف اثبات . [ ح َ ف ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف رابطه . رجوع به حرف رابطه شود.