کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثاثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثاثی
لغتنامه دهخدا
اثاثی . [ اَ ثی ی ] (اِخ ) نامی از نامهای اسبان و از جمله نام اسب پسران حارث بن مالک بن عمرو که ایشان را حبطات گفتندی . || (ع اِ) دیگدان . اثافی ّ.
-
واژههای همآوا
-
اساسی
واژگان مترادف و متضاد
بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشهای
-
اساسی
فرهنگ واژههای سره
بنیادین، بنیاد
-
اساسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اساس) [عربی. فارسی] 'asāsi ۱. بنیادی: کار اساسی.۲. اصلی: تفاوت اساسی.
-
اساسی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب .)بنیادین ، اصولی .
-
اساسی
لغتنامه دهخدا
اساسی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اساس .- قانون اساسی ؛ قانونی که اساس و پایه ٔ حکومت مملکتی است .
-
جستوجو در متن
-
رحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رِحال] rahl ۱. دو تختۀ متصل بههم که باز و بسته میشود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن میگذارند.۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمیدارند.〈 رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.
-
یوم
لغتنامه دهخدا
یوم . [ ی َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار). روز، مذکر آید و اول آن از طلوع فجر صادق است تا غروب آفتاب . ج ، ایام و اصل آن ایوام بوده . جج ، ایاویم . (ناظم الاطباء). روز. ج ، ایام . (مهذب الاسماء). روز. ج ، ایام ، اصل آن ایوام و یوم...