کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثآر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اثآر
لغتنامه دهخدا
اثآر. [ اَ ث ْ ] (ع اِ) ج ِ ثأر.
-
اثآر
لغتنامه دهخدا
اثآر. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) قصاص یافتن . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
آثار
واژگان مترادف و متضاد
۱. رد، رگه، نشانهها ۲. کارها ۳. تالیفات، نوشتهها ۴. پیامدها، تبعات
-
آثار
فرهنگ واژههای سره
نشانه ها، یادبودها، یادگارها
-
آثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَثَر] 'āsār نشانهها.〈 آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو.〈 آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها، و معادن.
-
آثار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.
-
آثار
لغتنامه دهخدا
آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات . چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال : ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیرای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر. دقیقی .چنین کنند بزرگان چو کرد باید کارچنین نماید شمشیر خسروان آثار. عنصری .آن رسوم و...
-
اثأر
لغتنامه دهخدا
اثأر. [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) کین کش تر.- امثال :اَثأرُ من قصیر ؛ یعنون قصیربن سعد اللخمی صاحب جذیمة الابرش و هو اول و یقال احدُ من ادرک ثأرَه وحده . (مجمع الأمثال میدانی ).
-
اثار
دیکشنری فارسی به عربی
بقية
-
collected works,author's edition, complete works, uniform edition
مجموعهآثار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] تمامی آثار منتشرشده یا منتشرنشدۀ یک پدیدآور در یک یا چند جلد متحدالشکل با عنوانی واحد متـ . کلیات2
-
retrospective
مرور آثار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نمایش مجموعهای از فیلمها که به یک کارگردان یا بازیگر یا دورهای خاص یا سبک و مضمون و گونه و کشور خاصی تعلق دارد
-
نیک آثار
لغتنامه دهخدا
نیک آثار. (ص مرکب ) آنکه اثرهای نیکو از وی ماند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : هزار سال بمان نیک بخت و نیک آثارهزار سال بزی خوب رسم و خوب آیین . معزی (از آنندراج ).|| خوش بخت . خوش طالع. (ناظم الاطباء).
-
همایون آثار
لغتنامه دهخدا
همایون آثار. [ هَُ ] (ص مرکب ) آنکه دارای صفات مبارک و فرخنده یا آثار و کارهای مبارک و سودمند باشد : آخر ای خاتم جمشید همایون آثارگر فتد عکس تو بر لعل نگینم چه شود؟حافظ.
-
contaminated-visible prints
آثار پیدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] آثاری که براثر تماس انگشتان آغشته به خون یا مواد آرایشی یا جز آن بر سطوح تمیز باقی میماند