کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتوکشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتوکشی
لغتنامه دهخدا
اتوکشی . [ اُ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل اتوکش .- خمره ٔ اتوکشی ؛ نیم خمی که درون آن آتش می نهادند و جامه رابرای هموار کردن یا چین دادن بدان می کشیدند.- مثل خمره ٔ اتوکشی ؛ سری بزرگ و بدشکل .
-
جستوجو در متن
-
اتوشویی
فرهنگ فارسی معین
(اُ شُ) [ فر - فا. ] (حامص . اِ.) 1 - کار اتوکشی و شستشوی پارچه و لباس با ماشین . 2 - کارگاهی که در آن اتوکشی و شستشوی ماشین انجام گیرد.
-
laundry 2
لباسشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] محلی برای شستوشو و خشک کردن و اتوکشی لباسها و ملزومات پارچهای
-
laundry service
خدمات لباسشویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] خدماتی در مهمانخانهها که در آن لباسها و ملزومات پارچهای کثیف پس از جمعآوری و شستوشو و اتوکشی برگردانده میشوند
-
اطوکش
لغتنامه دهخدا
اطوکش . [ اُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) صورت نادرست اتوکش است . رجوع به اتو و اتوکش و اتو کشیدن و اتوکشی شود.
-
خمره
لغتنامه دهخدا
خمره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِ) خمچه . خمبره . خم کوچک . (ناظم الاطباء) : آچارها پیش آوردند و سر خمره ها بازکردند و چاشنی می دادند. (تاریخ بیهقی ). و چون خمره ٔ شهد مسموم است و چشیدن آن کام خوش کند لیکن عاقبت بهلاکت کشد. (کلیله و دمنه ).استاد علی خمره بج...
-
مشربی
لغتنامه دهخدا
مشربی .[ م َ رَ ] (اِخ ) مولانا مشربی . از قم است و به اتوکشی شهرت داشت . در اوایل به کسب خود روزگار میگذرانید،ولی عاقبت از آن دلگیر شده شاعری اختیار کرد. شخصی نامراد است . طبع شعرش چنان بود که ذیلاً ذکر میشود:سر تا به قدم سوخته ٔ آتش عشقیم پروانه ٔ ...
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص ) عمل کشیدن و همواره بصورت ترکیبی استعمال میشود در تمام معانی اعم از نقل و حمل یا تحمل یا پیمودن و نظایر آن . (یادداشت مؤلف ).- آب کشی ؛ عمل کشیدن آب . استخراج آب از چاه . بیرون آوردن آب از آب انبار.- || عمل حمل آب . عمل ب...
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طَ ] (ع مص ) انداختن : طرحه و طرح به ؛ انداخت او را. دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیوکندن . (زوزنی ). افکندن . بیرون انداختن . نبذ. ترک . واگذاشتن . بگذاشتن . گذاشتن . بینداختن . || گستردن . انداختن . پهن کردن . کناره گرفتن از کا...