کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتوماتیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتوماتیک
/'otomātik/
معنی
۱. بهطور خودکار.
۲. (اسم) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد.
۳. شخص بیاراده؛ آدمک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اتومات، خودکار
برابر فارسی
خودبخود، خودکار
دیکشنری
unmanned
-
جستوجوی دقیق
-
اتوماتیک
واژگان مترادف و متضاد
اتومات، خودکار
-
اتوماتیک
فرهنگ واژههای سره
خودبخود، خودکار
-
اتوماتیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: automatique] 'otomātik ۱. بهطور خودکار.۲. (اسم) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد.۳. شخص بیاراده؛ آدمک.
-
اتوماتیک
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند. 2 - عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره ).
-
جستوجو در متن
-
automatic firearm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسلحه اتوماتیک اتوماتیک
-
unautomatic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر اتوماتیک
-
automatics
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک
-
automat
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک
-
automatous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک
-
automorphically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به صورت اتوماتیک
-
automats
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک
-
automatise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک
-
automatist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک
-
automatonlike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتوماتیک