کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتمام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتمام کردن
برابر فارسی
سپریدن، انجام رسانیدن، سپری کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتمام کردن
فرهنگ واژههای سره
سپریدن، انجام رسانیدن، سپری کردن
-
واژههای مشابه
-
ultimatum
اتمامِحجت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] اخطار کتبی نهایی دولتی به دولت دیگر در مورد انجام دادن کاری یا برآوردن خواستهای که عدم توجه به آن ممکن است به جنگ یا اقدامات خصمانه منجر شود متـ . زنهاره
-
جستوجو در متن
-
overspending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتمام هزینه، افراط کردن، زیاد خرج یا مصرف کردن
-
یک سره
فرهنگ فارسی معین
کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) تمام کردن ، به اتمام رساندن .
-
سپری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام کردن، گذراندن، طی کردن، سر کردن ۲. معدوم کردن، نابود ساختن، نابود کردن ۳. پایمال کردن
-
فرجامانیدن
لغتنامه دهخدا
فرجامانیدن . [ ف َ دَ] (مص ) به آخر و به انتها و به اتمام رسانیدن . کامل کردن . انتها دادن . منتهی کردن . اتمام . (یادداشت مؤلف ). در پهلوی فرجامینیتن است . رجوع به فرجام شود.
-
finalization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نهایی کردن، اتمام، بپایان رسانی، انجام رسانی
-
انجام کردن
لغتنامه دهخدا
انجام کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اتمام . اجرا کردن . انجام دادن . (یادداشت مؤلف ).
-
تکمیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال ۲. کامل کردن، تمام کردن، بهپایان رسانیدن
-
finishes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتمام، پایان، خاتمه، پرداخت، ختم، فرجام، پرداخت رنگ وروغن، دست کاری تکمیلی، پرداخت کار، خاتمه دادن، پایان یافتن، تمام کردن، منتهی شدن به، منجر شدن، سپری شدن، بپایان رسانیدن، رنگ وروغن زدن، تمام شدن، موقوف کردن، سپری کردن، بانتها رسیدن، ختم کردن
-
انجام دادن
لغتنامه دهخدا
انجام دادن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) تمام کردن و به آخر رسانیدن .(ناظم الاطباء). بپایان رسانیدن . کامل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). انجامانیدن . برگذار کردن . اتمام . (یادداشت مؤلف ). || اجرا کردن . عمل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). سامان دادن . (آنندراج ...
-
ends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به پایان می رسد، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، سر، اتمام، سرانجام، عاقبت، فرجام، غایت، مقصود، نوک، راس، حد، پا، عمد، مراد، ختام، طره، انقضاء، خاتمه دادن، پایان یافتن، خاتمه یافتن، تمام شدن، بپایان رسیدن، بپایان رساندن، تمام کردن، ختم کردن، من...
-
end
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، سر، اتمام، سرانجام، عاقبت، فرجام، غایت، مقصود، نوک، راس، حد، پا، عمد، مراد، ختام، طره، انقضاء، خاتمه دادن، پایان یافتن، خاتمه یافتن، تمام شدن، بپایان رسیدن، بپایان رساندن، تمام کردن، ختم کردن، منتج شدن، به انتها ...