کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتم
/'atam[m]/
معنی
تمامتر؛ کاملتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'atam[m] تمامتر؛ کاملتر.
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: atome] 'atom ۱. (شیمی، فیزیک) کوچکترین جزء از یک عنصر شیمیایی که دارای خواص آن عنصر است.
-
atom
اتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تکساختاری که واحد اساسی هر عنصر شیمیایی است
-
اتم
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ مّ) [ ع . ] (ص تف .) تمامتر، کاملتر.
-
اتم
فرهنگ فارسی معین
(اَ تُ) [ فر. ] (اِ.) کوچکترین جزء یک عنصر که خواص آن عنصر را دارا می باشد و با چشم دیده نمی شود.
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ] (اِخ ) جبل حرّة بنی سلیم و گفته اند پشته ای است از غطفان که بین غطفان و بین مسلخ قرار دارد و آن از منازل حجاج کوفه است و تا مکه نه میل مسافت است .
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام وادیی است . (منتهی الارب ). و صاحب مراصدالاطلاع آرد: الاتم بکسر اوله و ثانیه ؛ اسم واد.
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ت َ] (ع مص ) شکافته شدن دو درز مشک و غیره پس یک درز گردیدن . (منتهی الارب ). واشکافته شدن دوال که در مشک دوخته باشند. || بریدن . || مقیم بودن بجای . بودن به جایی . || درنگی کردن . (منتهی الارب ). درنگی . || کاهل شدن . کاهلی .
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ت َم م ] (ع ن تف ) تمامتر. کامل تر.- بوجه اتم ّ ؛ بوجه اکمل .
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اُ ت ُ ] (ع اِ) زیتون برّی . لغتی است در عُتُم . (منتهی الارب ).
-
اتم
دیکشنری فارسی به عربی
ذرة
-
واژههای مشابه
-
أُتِمَّ
فرهنگ واژگان قرآن
تا تمام کنم
-
آتم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) ( اِ.) اتم .
-
آتم
لغتنامه دهخدا
آتم . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) اَتُم . رجوع به جزء لایتجزی شود.