کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتشاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتشاج
/'ettešāj/
معنی
خویشاوند بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتشاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ettešāj خویشاوند بودن.
-
اتشاج
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] (مص ل .) به هم پیوستگی ، نسبت و قرابت .
-
اتشاج
لغتنامه دهخدا
اتشاج . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) بهم پیوستگی نسبت و قرابت . حشو قوم شدن : و او بسبب قرابت نسب و اتشاج لحمت و مذلتی که بر طایع [ خلیفه ٔ عباسی ] و خلع او رفت او را در کنف عاطفت و رحمت خویش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 308). کفایت ودرایت او بر خلا...
-
جستوجو در متن
-
رقت آوردن
لغتنامه دهخدا
رقت آوردن . [ رِق ْ ق َ وَ دَ ] (مص مرکب ) حال تأثر دست دادن . متأثرشدن . سوختن دل به کسی یا حیوانی : بسبب قرابت نسبت و اتشاج لحمت برطایع و خلع او رقت آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 280). جمعی از جواری و سراری پدرش در آن قلعه بودند و ایشان را نظری بر...
-
لحمة
لغتنامه دهخدا
لحمة. [ ل ُ م َ ] (ع اِ) پود کرباس . (منتهی الارب ). مقابل سدی ، تار. اشتی . نیر. هدب . || گوشت پاره ای از صید باز که او را خورانند. (منتهی الارب ). لَحمَة. چشته . مَستَه . ج ، لُحَم . || لحمة جلدة الرأس ؛ پوست سر که بگوشت نزدیک باشد. || خویشی و قرا...