کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتسام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتسام
معنی
(اِ تِّ) [ ع . ] (اِمص .) نشان دار شدن ، موسوم شدن ، نامیده شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتسام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] (اِمص .) نشان دار شدن ، موسوم شدن ، نامیده شدن .
-
اتسام
لغتنامه دهخدا
اتسام . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) داغ و نشان پذیرفتن . (منتهی الارب ). بچیزی نشان شدن . || خویشتن را بچیزی داغ و نشان کردن . (منتهی الارب ). خود را بچیزی نشان کردن . خویشتن را نشان کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای همآوا
-
اطسام
لغتنامه دهخدا
اطسام . [ اَ] (ع اِ) ج ِ طَسْم . (متن اللغة). رجوع به طسم شود.
-
جستوجو در متن
-
متسم
لغتنامه دهخدا
متسم . [ م ُت ْ ت َ س َ ] (ع ص ) (از «وس م ») داغ کرده شده وبه نشانی مخصوص کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتسام شود.