کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اتان
/'etān/
معنی
گازی فرّار، بیرنگ، بیبو، و قابل اشتعال که به عنوان سوخت و نیز در بعضی از یخچالها به عنوان عامل سرمازا به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ethane
-
جستوجوی دقیق
-
اتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: éthane] (شیمی) 'etān گازی فرّار، بیرنگ، بیبو، و قابل اشتعال که به عنوان سوخت و نیز در بعضی از یخچالها به عنوان عامل سرمازا به کار میرود.
-
اتان
لغتنامه دهخدا
اتان .[ اَ / اِ ] (ع اِ) خر ماده . ماچه خر. ماچه الاغ . ماده خر. (مهذب الأسماء). خرماچه . ماچه حماره . اُم ﱡحِلس . و شیر او مسلولان را بغایت نافع است . و اتانة بدین معنی کم آمده است . ج ، اُتُن ، آتُن ، اُتن ، مأتوناء. || سنگی بزرگ که در میان آب با...
-
واژههای مشابه
-
کلاته اتان
لغتنامه دهخدا
کلاته اتان . [ ک َ ت ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران حومه ٔ شهرستان مشهد. محلی جلگه و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
اتان الضحل
لغتنامه دهخدا
اتان الضحل . [ اَ نُض ْ ض َ ] (ع اِ مرکب ) سنگ گازران . (مهذب الأسماء). || سنگ بزرگ بر سر چاه که از چغزلاوه گرفتن پای بر آن لغزد. || سنگی بزرگ که پاره ای از آن درون چاه و پاره ای بیرون باشد. || تالاب .
-
داش آتان
لغتنامه دهخدا
داش آتان . (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 15/5هزارگزی جنوب خاوری مراغه و در مسیر ارابه رو مراغه به قره آغاج واقع است . کوهستانی معتدل دارای 900 تن سکنه میباشد. آب آن از رودخانه مردق و محصول آن غلات و چغندر و توتون و ...
-
داش آتان
لغتنامه دهخدا
داش آتان . (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در سی هزارگزی جنوب بستان آباد و 1 هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. جلگه سردسیر دارای 245 تن سکنه است . آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و راه آنجا ...
-
واژههای همآوا
-
عطان
لغتنامه دهخدا
عطان . [ ع ُطْ طا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاطِن . (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود. || قوم عطان ؛ قوم که شتران را بر «عطن » فرود آورند. (منتهی الارب ). قومی که در اعطان و مأواهای شتران فرود آیند. (از اقرب الموارد). عُطون . عَطَنة. و رجوع به عطون و عطنة شود...
-
عطان
لغتنامه دهخدا
عطان .[ ع ِ ] (ع اِ) سرگین یا نمک که بر پوست پاشند تا بدبوی و تباه نگردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عتان
لغتنامه دهخدا
عتان . [ ع ِ ] (اِخ ) آبی است مقابل خیبر. (منتهی الارب ).
-
اطان
لغتنامه دهخدا
اطان . [ اِ ] (اِخ ) نام جایی است ، و اضان نیز روایت شده است . ابن مقبل گوید:تبصر خلیلی هل تری من ظعائن تحملن بالعلیاء فوق اطان ...و از قول اعشی اطار روایت شده است :... و قد اتی من اطار دونها شرف . و نمیدانم آیا تصحیف است یا جای دیگری است . (از معجم ...
-
اطعن
لغتنامه دهخدا
اطعن . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) طعن کننده تر. (ناظم الاطباء). نیزه زننده تر : اطعنهابالقناة اضربهابالسیف جحجاحها مسودها. متنبی .|| عیبجویی کننده تر. (ناظم الاطباء).
-
أَطِعْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
شما زنان اطاعت کنيد