کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ات
/[']at/
معنی
= ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ات
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [']at = ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
-
ات
فرهنگ فارسی معین
( اَ) (ضم متصل .) ضمیر متصل دوم شخص مفرد، مفعولی و اضافی در آخر کلمه : گفتمت (تو را گفتم )، کتابت : کتاب تو.
-
ات
لغتنامه دهخدا
ات . [ اَ / -َت ْ ] (ضمیر) ادات خطاب است که به آخر کلمه پیوندد. تو : بودنت در خاک باشد بآفدم همچنان کز خاک بد انبودنت . رودکی .عالمت غافل است و تو غافل خفته را خفته کی کند بیدار. سنائی .ملک یوسف ای حاتم طی غلامت ملوک جهان جمله در اهتمامت . انوری .ای ...
-
ات
لغتنامه دهخدا
ات . [ اَت ت ] (ع مص ) غلبه کردن بحُجَّت . (تاج المصادر بیهقی ). غالب شدن بحُجّت بر. || شکستن سر کسی . شکستن چنانکه سر را.
-
ات
واژهنامه آزاد
اسب
-
واژههای مشابه
-
آت
واژهنامه آزاد
تلفظ:آ ت اسب
-
ات اقل
لغتنامه دهخدا
ات اقل . [ اِت ِ اُ ] (اِخ ) (قاموس الاعلام ). رجوع به ات اکلس شود.
-
ات اکل
لغتنامه دهخدا
ات اکل . [ اِ ت ِ اُ ] (اِخ ) رجوع به ات اکلس شود.
-
ات اکلس
لغتنامه دهخدا
ات اکلس . [ اِ ت ِ اُ ل ِ] (اِخ ) برادر پلی نیسس و پسر اُدیپوس بود. ات اکلس و پلی نیس از کودکی یکدیگر را دشمن میداشتند و تشنه ٔخون هم بودند و آن کینه از بطن مادر آغاز شده بود. پس از مرگ اُدیپوس مقرر شد که هر یک از آن دو یک سال بجای پدر بر شهر تب سلطن...
-
اله آت
لغتنامه دهخدا
اله آت . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) اله آتیک . فلاسفه ٔ یونان قدیم که مشهورترین آنان کسینوفانوس ، برمانیدس (پارمنید) و زنون ایلیایی هستند و آنان را اهل عقل باید گفت زیرا شیوه ٔ ایشان شیوه ٔ تعقل و استدلال است در مقابل مشاهده و تجربه که شیوه ٔ اهل حس است . رجو...
-
تژه آت
لغتنامه دهخدا
تژه آت . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) ساکنان تژه . اهالی تژه . رجوع به تژه آتی و تژه در همین لغت نامه شود.
-
آت اوغلان
واژهنامه آزاد
(ترکمنی) جوان.
-
لله لوی آت لوخان
لغتنامه دهخدا
لله لوی آت لوخان .[ ل َ ل َ لو ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7هزارگزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . جلگه ، معتدل و مالاریائی و دارای 102 تن سکنه . آب آن از نازلوچای . محصول آنجا غلات...
-
آت و آشغال
لهجه و گویش تهرانی
خرده ریز