کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابیورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابیورد
لغتنامه دهخدا
ابیورد. [ اَ وَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: ایرانیان در اخبار خویش آرندکه کیکاوس زمینی را بخراسان به اقطاع باوردبن گودرزکرد و او شهری بدانجا بساخت که بنام بانی آن باورد منسوب شد. و بخراسان میان سرخس و نساء واقع است و آبی ناگوار و هوائی وبائی دارد و بیماری ع...
-
جستوجو در متن
-
بیورد
لغتنامه دهخدا
بیورد. [ وَ ] (اِخ ) نام شهریست در خراسان مشهور به باورد. (برهان ). به ابیورد اشتهار دارد و آن را باورد نیز خوانند. (جهانگیری ). و رجوع به باورد و ابیورد شود.
-
طورق
لغتنامه دهخدا
طورق . [ رَ ](اِخ ) نام دیهی از نواحی ابیورد. (معجم البلدان ).
-
آش باوردی
لغتنامه دهخدا
آش باوردی . [ ش ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی آش منسوب به ابیورد.
-
بلخان
لغتنامه دهخدا
بلخان . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک ابیورد. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
خابران
لغتنامه دهخدا
خابران . [ ب َ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان سرخس و ابیورد و موضعی است . (منتهی الارب ). ناحیه و شهری است در خراسان که دارای قرای چند است بین سرخس و ابیورد و ازقرای آن میهنه است که شهری بزرگ بوده و اکنون غالب آن خراب شده . (معجم البلدان ). رجوع به خاورا...
-
شوکانی
لغتنامه دهخدا
شوکانی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شوکان که شهرکی است میان ابیورد و سرخس . (از انساب سمعانی ). رجوع به شوکان شود.
-
ناس
لغتنامه دهخدا
ناس . (اِخ ) نام قریه ای بزرگ از نواحی خراسان . (تاج العروس ). قریه ٔ بزرگی است بنواحی ابیورد. (از سمعانی ).
-
باوردبن جودرز
لغتنامه دهخدا
باوردبن جودرز. [ وَ دِن ِ دَ ] (اِخ ) آنکه شهر ابیورد (باورد) را به خراسان بنا کرد. و رجوع به آثار البلاد قزوینی ص 289 شود.
-
بیوردی
لغتنامه دهخدا
بیوردی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به ابیورد از شهرهای خراسان . (انساب سمعانی ). و رجوع به ابیوردی شود.
-
بهمنه
لغتنامه دهخدا
بهمنه . [ ب َ م َ ن َ ](اِخ ) لقب عام ملوک نسا و ابیورد. (آثارالباقیه ).
-
شوکان
لغتنامه دهخدا
شوکان . [ ش َ ] (اِخ ) شهرکی است از ناحیه ٔ خابران بین سرخس و ابیورد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). شهری است میان سرخس و ابیورد، از آن شهر است عتیق بن محمدبن عبیس شوکانی و برادر او ابوالعلاء عبیس بن محمد شوکانی . (منتهی الارب ).
-
دشت خاوران
لغتنامه دهخدا
دشت خاوران . [ دَ ت ِ وَ ] (اِخ ) ولایتی است معروف از خراسان و از این جاست رونه و مهنه و نسا و ابیورد و دره گز. (از آنندراج ). رجوع به خاوران شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی المجد ابراهیم خالدی ابیوردی شبذی (حافظ رشیدالدین ) مکنی به ابوبکر. از مردم شبذ ابیورد.