کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابیل
لغتنامه دهخدا
ابیل . [ اَ ] (اِ) نام نباتی است ، بیخش چون شلغم و خوش طعم ، برگش مانند اسپست ، شاخهای او بسیار و تخمش شبیه به تخم زردک . در کنار دریاروید و مؤلف اختیارات گفته است برگ آن آنچه در زمین خشک رسته باشد قاتل است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
ابیل
لغتنامه دهخدا
ابیل . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِبِل .
-
ابیل
لغتنامه دهخدا
ابیل . [ اَ ] (ع ص ،اِ) به زبان سُریانی ، مهتر ترسایان . پارسای ترسایان . صاحب ناقوس ترسایان . (منتهی الارب ). سر زاهدان نصاری . (مهذب الأسماء). راهب نصاری . (دستوراللغه ). رئیس نصاری . کشیش سر زاهدان . ابیلی . (السامی فی الاسامی ).- ابیل الابیلین ...
-
ابیل
لغتنامه دهخدا
ابیل . [ اِب ْ بی ] (ع اِ) گروهی از پرندگان و گروهی از اسبان و گروهی از شتران و پی درپی آینده از ایشان . (منتهی الارب ). || گله ٔ مرغان . ج ، ابابیل .
-
ابیل
واژهنامه آزاد
آبیل به معنی زاهد پارسا متقی
-
واژههای مشابه
-
طایفه آبیل
لغتنامه دهخدا
طایفه آبیل . [ ی ِ ف َ ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 18هزارگزی شمال خاوری بنجار نزدیک دریاچه ٔ هامون . جلگه ، گرم و معتدل با 69 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . ساکنان آن...
-
شیخ آبیل
لغتنامه دهخدا
شیخ آبیل . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
ابیل الابیلین
لغتنامه دهخدا
ابیل الابیلین . [ اَ لُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب مهتر عیسی علیه السلام : و ما سبّح الرهبان فی کُل بیعةابیل الأبیلین المسیح بن مریما.شاعری جاهلی (از جوالیقی ).
-
جستوجو در متن
-
ابیلون
لغتنامه دهخدا
ابیلون . [ اَ ] (ع ص ، اِ) اَبیلین . ج ِ ابیل .- ابیل الأبیلین ؛ لقب عیسی علیه السلام .
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ اُ ب ُ ] (ع اِ) گیاهی است که بار دیگر از گیاه ِ بریده یا چریده رسته باشد. || ج ِ ابیل . || (اِخ ) نام موضعی است .
-
ابیلی
لغتنامه دهخدا
ابیلی . [ اَ لی ی ] (ع ص ، اِ) اَبیل . سر زاهدان نصاری : و ما ابیلی ّ علی هیکل بناه و صلَّب فیه و صارا.(از جوالیقی ).
-
ابابیل
لغتنامه دهخدا
ابابیل . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اِبال و اِباله و اَباله و ابّیل و ابّول و ایبال . و نیز گفته اند این کلمه جمعی است بی واحد. دسته های پراکنده . گروههای متفرق . دسته دسته . گروه گروه . - طیر ابابیل ؛ گله های مرغان . جفاله جفاله . ابوعبیده گوید واحد آن ...
-
مرغان
لغتنامه دهخدا
مرغان . [ م ُ ] (اِ) ج ِ مرغ . پرندگان . طیور. رجوع به مرغ شود: ابالة، ابیل ؛ گله ٔ مرغان . (دهار). بغاث ؛ مرغان خرد وضعیف که شکار نکنند. خشاش ؛ مرغان خرد. (دهار). غَیف ؛ گروه مرغان . (منتهی الارب ). قَواطع؛ مرغان که از بلادگرمسیر به سردسیر روند یا ب...