کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابیار
لغتنامه دهخدا
ابیار. [ اَب ْ ] (اِخ ) نام قریه ای بجزیره ٔ بنی نصر میان مصر و اسکندریّه . (مراصدالاطلاع ).
-
ابیار
لغتنامه دهخدا
ابیار. [ اَب ْ ] (ع اِ) ج ِ بئر.
-
واژههای مشابه
-
آبیار
واژگان مترادف و متضاد
آببان، آبپا، میراب
-
آبیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābyār کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغها، مزارع، و خانهها است؛ میرآب.
-
آبیار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) میرآب . تقسیم کنندة آب برای مزارع و باغ ها.
-
آبیار
لغتنامه دهخدا
آبیار. [ آب ْ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان و دامغان میان سمنان و تلیستان در 230 هزارگزی طهران .
-
آبیار
لغتنامه دهخدا
آبیار. [ آب ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه کشت را آب دهد. اویار. آب بخش . میرآب . قلاد. ساقی : تا کشت تخم مهر تو، یکدم جدا نشداز چشمه سار خون جگرآبیار چشم .کمال اصفهانی .
-
آبیار
لهجه و گویش تهرانی
میرآب
-
آبیار (میراب)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: owyâr طاری: owyâr طامه ای: owyâr طرقی: owyâr کشه ای: owyâr نطنزی: owyâr
-
واژههای همآوا
-
آبیار
واژگان مترادف و متضاد
آببان، آبپا، میراب
-
آبیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābyār کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغها، مزارع، و خانهها است؛ میرآب.
-
آبیار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) میرآب . تقسیم کنندة آب برای مزارع و باغ ها.
-
آبیار
لغتنامه دهخدا
آبیار. [ آب ْ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سمنان و دامغان میان سمنان و تلیستان در 230 هزارگزی طهران .