کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابک
معنی
گريه کردن , گريستن , اشک ريختن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابک
لغتنامه دهخدا
ابک . [ اَ ب َک ک ] (اِخ ) نام جائی است .
-
ابک
لغتنامه دهخدا
ابک . [ اَ ب َک ک ] (ع ص ) سال قحط. || کسی که فراهم و مزدحم سازد خران و مواشی و مانند آن را. (منتهی الارب ). || مزدوری که سعی کند درامور اهل خود. || بریده دست . ج ، بُکّان .
-
ابک
دیکشنری عربی به فارسی
گريه کردن , گريستن , اشک ريختن
-
واژههای مشابه
-
آبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābak ۱. آب اندک.۲. [قدیمی] در کیمیاگری، جیوه یا سیماب.
-
آبک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) سیماب ، جیوه .
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جیوه . سیماب .آبَق . زیبق ، باصطلاح کیمیاگران . (تحفه ) : مِس ّ وجود من شود از می بسان زرگویی که می چو آبک از اجزای کیمیاست .خجسته .
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب َ ] (اِخ ) نام جائی است .
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب َ ] (ع صوت ) وَیْلَک . هلاک باد ترا.
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (اِ) آبله . جدری .
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب ُ ] (ص ) هر چیز پرآب . (از برهان ).
-
آبُک
لهجه و گویش گنابادی
abok در گویش گنابادی یعنی آبکی ، شل
-
واژههای همآوا
-
عبک
لغتنامه دهخدا
عبک . [ ع َ ] (ع مص ) آمیختن چیزی به چیزی .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد).
-
آبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābak ۱. آب اندک.۲. [قدیمی] در کیمیاگری، جیوه یا سیماب.