کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابوین
/'abaveyn/
معنی
پدر و مادر؛ والدین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابوَین، تثنیۀ اَب] [قدیمی] 'abaveyn پدر و مادر؛ والدین.
-
ابوین
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ وَ) [ ع . ] (اِ.)، پدر و مادر.
-
ابوین
لغتنامه دهخدا
ابوین . [ اَ ب َ وَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اب . ابوان . والدین . پدر و مادر.
-
جستوجو در متن
-
ابوان
لغتنامه دهخدا
ابوان . [ اَ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اب (در حال رفعی ). ابوین . والدین . پدر و مادر.
-
خلاسی
لغتنامه دهخدا
خلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
ابوینی
لغتنامه دهخدا
ابوینی . [ اَ ب َ وَ / وِ ] (ص نسبی ) منسوب به ابوین تثنیه ٔ اب . والدینی . پدر و مادری . تنی . صلبی و بطنی . اَعیانی : اخوه ٔ ابوینی . برادر ابوینی . خواهر ابوینی .
-
والدین
لغتنامه دهخدا
والدین . [ ل ِ دَ ] (ع اِ) صیغه ٔ تثنیه ، در حالت نصبی و جری . پدر و مادر. (ناظم الاطباء). ابوین . ابوان . والدان . باب و مام . اب و ام . بابا و ماما : دو کف کافی او والدین مکرمتندازین و آن کرم و جود بی قیاس ولد. سوزنی .بهر دل والدین بسته ٔ شروان شدن...
-
لطیم
لغتنامه دهخدا
لطیم . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) اسب سپیدرخسار. (منتهی الارب ). اسب سفیدروی . (منتخب اللغات ). اسب یکروی سپید. (منتهی الارب ). یک سوی روی سپید. آنکه یک طرف روی او سفید باشد. (منتخب اللغات ). ج ، لُطم . (منتهی الارب ). آن اسب که یک سوی روی او سفید بود سفیدی ...
-
عقوق
لغتنامه دهخدا
عقوق . [ ع ُ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده .عقاق . و رجوع به عقاق شود. || آزردن پدر را. (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). نافرمانبرداری کردن مادر و پدر را و کسی را که حق او ...
-
ابومدین
لغتنامه دهخدا
ابومدین . [ اَ م َ ؟ ] (اِخ ) شعیب بن حسین اندلسی . یکی از کبار شیوخ متصوفه . مولد او به قطنیاته قریه ای به اشبیلیه است . ابوین او تهیدست و بی چیز بودند و او پس از درس قرآن شغل جولاهی آموخت لیکن دل او بدین شغل آرام نمی یافت و در خود شوقی وافر بعلم می...
-
طعمة
لغتنامه دهخدا
طعمة. [ طُ م َ ] (ع اِ) طعمه . خورش . یقال : جعلت ضیعتی طعمة له . ج ، طُعَم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوراک . طُعم . غذا. خوردنی . || روزی . (زمخشری ) (غیاث اللغات ) : ملکان مرغ شکارندو فلک باز سپیدتا جهان بود و بوَد مرغ بوَد طعمه ٔ باز. فرخی .این...
-
اب
لغتنامه دهخدا
اب . [ اَ ] (ع اِ) پدر. باب . والد. بابا : رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم تا شکمْشان ندرم تا سرشان برنکنم تا بخونْشان نشود مُعْصَفَری پیرهنم تا فراوان نشود تجربت جان وتنم کاین خشوکان را جز شمس و قمر نیست ابی . منوچهری...
-
مام
لغتنامه دهخدا
مام . (اِ) مادر را گویند و به عربی والده و ام خوانند. (برهان ). مادر. (آنندراج ). مادر و ام و والده . (ناظم الاطباء). لیتوانی ، موما، مه مه (مادر). اسلاوی کلیسیایی ، مه مه (ماما). وخی ، موم . سریکلی ، مام (مادر بزرگ ). افغانی ، مامی (عمه ، خاله ). یو...
-
کلاله
لغتنامه دهخدا
کلاله . [ ک َ ل َ ] (ع ص ، اِ)مردی که نه ولد باشد او را نه والد. (منتهی الارب ). آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه لاصق نباشد از نسب . (منتهی الارب ).آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه نسب او ...