کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابووهب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابووهب
لغتنامه دهخدا
ابووهب . [ اَبو وَ هََ ] (اِخ ) عقبةبن ابی معیط. صحابی است .
-
ابووهب
لغتنامه دهخدا
ابووهب . [ اَبو وَ هََ ] (اِخ ) عمروبن عبدالرحمن العنسی . محدث است و از او ابوالیمان حکم بن نافع الحمصی الکلاعی روایت کند.
-
ابووهب
لغتنامه دهخدا
ابووهب . [ اَبو وَ هََ ] (اِخ ) محمدبن مزاحم المروزی . محدث است .
-
ابووهب
لغتنامه دهخدا
ابووهب . [ اَبو وَ هََ ] (اِخ ) ولیدبن عیسی القرشی . محدث است .
-
ابووهب
لغتنامه دهخدا
ابووهب . [ اَبو وَهََ ] (اِخ ) حارث بن عصر یا غصن الثقفی . محدث است .
-
جستوجو در متن
-
عطیة
لغتنامه دهخدا
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابووهب و مشهور به عطیه ٔواسطی . تابعی است . رجوع به ابووهب (عطیة...) شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان عنسی . رجوع به ابووهب شود.
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی معیط. صحابی . رجوع به ابووهب (عقبةبن ...) شود.
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج َدد ] (اِخ ) ابن قیس بن صخر انصاری ، مکنی به ابووهب . از منافقان است . (از امتاع الاسماع ).
-
ابراهیم بن عبدالرحمن تنسی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن عبدالرحمن تنسی . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِرْ رَ ما ن ِ ت َ ن َ ] (اِخ ) از علمای مغرب . در تنس متولد شده و به شهر الزهراء در اندلس هجرت کرده ، از ابووهب بن مسره ٔ حجازی و ابوعلی قالی و سایر علما استفاده کرد و در جامع شهر مزبور بفتوی و تدریس اشتغ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدة، که او را حارث بن عمیر کلاعی نیزگویند. ابن حبان گوید کنیت او ابووهب است وی قاضی حمص و از محدثین و تابعین شام است که بمصر نیز ساکن گردیدند. ابوحاتم و دارقطنی او را از ضعفا دانند و ابن حبان او را در زمره ٔ ثقات شمارد. از ...
-
صفوان
لغتنامه دهخدا
صفوان . [ ص َ ] (اِخ ) ابن امیةبن خلف بن وهب بن حذافةبن جمح القرشی الجمحی مکنی به ابووهب . وی از رؤسای قریش و در آغاز دعوت اسلام از مخالفان بزرگ پیغمبر (ص ) بود. پس از شکست مشرکان در نبرد بدر، صفوان عمیربن وهب را برانگیخت تا به مدینه شود و پیغمبر را...