کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابومقاتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابومقاتل
لغتنامه دهخدا
ابومقاتل . [ اَ م ُ ت ِ ] (اِخ ) سلم . از مردم مرو. محدث است .
-
ابومقاتل
لغتنامه دهخدا
ابومقاتل . [ اَ م ُ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) گزر. جزر. (مهذب الأسماء) (السامی فی الأسامی ). زردک . حویج .
-
ابومقاتل
لغتنامه دهخدا
ابومقاتل . [ اَ م ُ ت ِ] (اِخ ) ضریر. از جمله ٔ شعراء عرب ملازم درگاه داعی کبیر. او نوبتی قصیده ای در مدح داعی در سلک نظم کشیدکه مصراع اولش این است : اﷲ فرد و ابن زید فرد. و چون داعی این مصراع شنید بانگ بر شاعر زد و خود را از مسند بیفکند و سر برهنه ک...
-
جستوجو در متن
-
ضریر
لغتنامه دهخدا
ضریر. [ ض َ ] (اِخ ) رجوع به ابومقاتل ضریر شود.
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن معاذ ازدی ، از محدثین و روات است . مسعودبن کامل ابوسعید السکاک از وی روایت دارد و او از ابومقاتل حفص بن مسلم الفرازی روایت کند. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 212).
-
گزر
لغتنامه دهخدا
گزر. [گ َ زَ ] (اِ) سانسکریت گجر ، محتملاً از پارسی ناشی شده زیرا در یکی از مآخذ طبی متأخر آمده ... و اشیر یا کاشیر در لهجه ٔ قره قلپق (روسیه ) نیز به اغلب احتمال از همین لغت فارسی است . در پشتو گجرا و در گیلکی گزر . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب آن...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن جریربن یزیدبن خالد طبری آملی . علامه ٔ وقت و امام عصر و فقیه زمان خویش . متولد آمل . (224 هَ . ق . فوت 310 هَ . ق . به سن 87سالگی ). از محمدبن حمید رازی ، ابوجریج و ابوکریب ، هنادبن السری ، عبادبن یعقوب ، عبیداﷲبن ...