کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوعیسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) ابن ابی لیلی . رجوع به ابوعیسی عبدالرحمن ... شود.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) ابن رشید. احمد یا صالح پسر هارون خلیفه . او در حسن صورت بی عدیل وآوازی خوش و در ادب و شعر و موسیقی بهره ای تمام داشت و مأمون را به این برادر محبتی بکمال بود و ولایت عهد خویش بدو دادن میخواست لکن او در سال 209 هَ . ق . درگذ...
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) ابن شیران . نام مجلّدی مشهور. (ابن الندیم ).
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) احمدبن علی بن یحیی منجم . رجوع به احمد... و رجوع به منجم شود.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) از او معاویةبن صالح روایت کند.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) اسواری . منسوب بأساوره ٔ فارس . از ابی سعید روایت کند.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) الناجی . از قدمای اصحاب حسن است و سری بن یحیی از او روایت کند.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) الورّاق . شاعر از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویّه ) است . که تظاهر به مسلمانی میکرد. (ابن الندیم ).
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) او راست : تاریخ حمص .
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) بکاربن احمدبن بکار. رجوع بکار... شود.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) جعفربن یعقوب اصفهانی . رجوع به جعفر... شود.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) حاضربن مهاجر الباهلی . تابعی است و شعبه از او روایت کند.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) حکم بن ابان عدنی . یکی از زهاد واز روات حدیث است و به هشتادوچهارسالگی در سال 154 هَ . ق . درگذشت . رجوع به صفةالصفوة ج 2 ص 168 شود.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) خراسانی . او از عبداﷲبن کناز و از او نافعبن یزید روایت کند.
-
ابوعیسی
لغتنامه دهخدا
ابوعیسی . [ اَ سا ] (اِخ ) خلاد القادری . از روات حدیث است .