کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوعمران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابن الاشیب
لغتنامه دهخدا
ابن الاشیب . [ اِ نُل ْ اَ ی َ ] (اِخ ) ابوعمران موسی بن الاشیب . فقیه شافعی متکلم . (ابن الندیم ).
-
اسلم تجیبی
لغتنامه دهخدا
اسلم تجیبی . [ اَ ل َ م ِ ت ُ ] (اِخ ) ابوعمران . رجوع به اسلم بن یزید شود.
-
غفجمونی
لغتنامه دهخدا
غفجمونی . [ غ َ ج َ ] (اِخ ) موسی بن عیسی محج بن ابی حاج بن ولهم بن خیر؛ مکنی به ابوعمران . وی در مصر از ابوالحسن احمدبن ابراهیم بن علی بن فراس عبسقی مکی حدیث کرد، و ابوعمران موسی بن علی بن محمدبن علی صقلی از وی روایت دارد. (از معجم البلدان ).
-
جاویدان
لغتنامه دهخدا
جاویدان . (اِخ ) ابن سهرک . وی از مؤسسین اولیه ٔ خرمیان است که بعدهابه خرم دینان شهرت یافته اند بوده و مخدوم بابک خرمی است و بکوه بذ مقام داشت و در امر ریاست خرمیان با ابوعمران جدال کرد و عاقبت ابوعمران را بکشت و بیوه ٔ او بحیله بابک را که خادم شوهر...
-
بیقاری
لغتنامه دهخدا
بیقاری . (اِخ ) ابوعمران موسی افلح بن خالدبن شریک البخاری . از معمرین و محدثین است و در جمادی الاَّخرسال 291 هَ . ق . درگذشته است . (از انساب سمعانی ).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) علی بن عبدک . راوی بود و احمدبن ابوعمران وکیل از او روایت کرد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 269).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) موسی بن حکم مکنی به ابوعمران . راوی بود. رجوع به تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 426 شود.
-
یحج
لغتنامه دهخدا
یحج . [ ی َ ح ُج ج ] (اِخ ) شهرت موسی بن ابی حاج فقیه ، مکنی به ابوعمران . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موسی بن ابی حاج شود.
-
ابوالحسین دراج
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین دراج . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ن ِ دَرْ را ] (اِخ ) شاگرد ابراهیم خواص . او درک صحبت ابوعمرو دمشقی و ابوعمران مزین کرده است . وفات وی به سال 320 هَ . ق . است .
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) قاضی شعب التبریزی مکنی به ابوصالح . وی از ابوعمران موسی بن هلال و از او خلادبن عاصم حدیث کند. (از انساب سمعانی ج 1 ورق 104 الف ).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن حسین مکنی به ابوعمران وراق . راوی بود و از سلمةبن شبیب روایت کرد و ابواحمدبن عدی از او روایت داشت . (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 406).
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن حمویه قطان مکنی به ابوعبدالرحمان . امام مسجدجامع جرجان بود و از حسین بن عیسی بسطامی روایت میکرد و ابن ابوعمران وکیل از او روایت داشت . (از تاریخ جرجان تألیف ابوالقاسم سهمی ص 378).
-
داموس
لغتنامه دهخدا
داموس . (اِخ ) نام بلده ای است بمغرب در بلاد بربر قریب مزغنای . ابوعمران موسی بن سلیمان اللخمی الداموسی از آنجاست وی از قراء است و بر ابی جعفر احمدبن سلیمان الکاتب معروف به ابن الربیع قرائت کرده است . (معجم البلدان ).
-
اصبهانی
لغتنامه دهخدا
اصبهانی . [ اِ ب َ ] (اِخ ) موسی بن عبدالملک اصبهانی ، مکنی به ابوعمران . از اصحاب دیوان خراج دولت عباسی بود و از کاتبان و مترسلان نامور و دانشمند بشمار میرفت . در روزگار گروهی از خلفا بخدمت گماشته شد و در عصرمتوکل عهده دار دیوان سواد و جز آن بود. او...
-
ابراهیم نخعی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم نخعی . [ اِ م ِ ن َ خ َ ] (اِخ ) ابوعمران بن یزیدبن اسود تابعی فقیه . اصلاً از مردم یمن بود و در کوفه میزیست . او محضر عایشه را درک کرده و به سال 96 هَ .ق . درگذشته است . ابن الندیم زاهدی را به اسم ابراهیم نخعی نام برده و ظاهراً مراد صاحب همی...